شانزده سالم بود که پول توجیبی و کادوی تولد و عیدی های دو

شانزده سالم بود که پول توجیبی و کادوی تولد و عیدی های دو سالم را جمع کردم گیتار برقی بخرم
بابا اجازه نداد !
خیلی که اصرار کردم .. قبول کرد
گیتار و یک آمپلی فایر کوچک خریدم
همه ی تهران را گشتم تا معلم گیتار زن پیدا کنم پیدا نشد
بابا اجازه نداد پیش معلم مرد بروم
خودم تمرین می کردم فایده نداشت
سیم های گیتار خیلی سفت بود
دستم را درد می آورد ..
نمیتوانستم کوک اش کنم صدایش بلند بود و خانواده را اذیت میکرد ناامید شدم
دو سال گذشت ...
گیتار کنار اتاق ماند و خاک خورد
برایش که مشتری پیدا شد به اصرار مامان و بابا فروختم اش
مامان گفت پول گیتار را دست بند طلا بخر و نگه دار برایت بماند !
دست بند را هنوز دارم حتی بعد ازدواج که برای خرید خانه همه ی طلاهایم را فروختم نگه اش داشتم .. همیشه هم دستم است
گاهی دختر دو سال و نیمه ام سرش را روی دستم می گذارد و لبخند می زند
می گوید
مامان چرا از دستت صدای آهنگ می آد ؟
narii
دیدگاه ها (۲۰)

سلام صبح روز ولنتاینتون به خیرامروز فرقی نمی کنهبه هر کسی که...

خداوندا روزت مبارک...روز عشق را فقط به تو می توان تبریک گفت....

دوستای گلم ...یکم ارومتر واسه ولنتاین کنار عشقتون ذوق کنید ....

"24 بهمن سالروز درگذشت فروغ فرخزاد" فروغ فرخزاد:«آرزوی من آز...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

صحچپتر ۱۱ _ دفتر خاطرات پنهانشب...آسایشگاه در سکوتی فرو رفته...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط