چرا من پارت

چرا من پارت ۱۱

و جنی قضیه رو گفت

همون لحظه جونکوک وارد اتاق میشه

جونکوک: چیزی شده

ات: ن.نه چیزی نشده(با لکنت)

جونکوک: خب چرا دست پاچه شدی

ات: نه شکه شدم

جونکوک: باشه

ات: جونکوک اگه چیزی ازت بخام میگی

جونکوک: حتماً

ات: قضیه یه این روحه چیه

جونکوک: اممممم کی بهت گفته روحه

ات: بچه ها بهم گفتن

جونکوک: خب باشه تا کجا شو میدونی

ات: نا همونجایی که.....

جونکوک: خب الان تورو انتخاب کرده و میخواد به دستت بیاره

ات: خب میخواد بعد از اینکه به دستم آورد چی کارم کنه

جونکوک: یا بلایی سرت میاره یا

ات: یا چی توروخدا بگو جون به لبم کردی

جونکوک: کاری میکنه که برایه خودش باشی و بری پیشه اون اون در واقع یه روح نیست یه انسانه مرد هم هست

ات: هه شوخی میکنی

جونکوک: اون رقیب منه و یه روزی ما دوست بودیم

ات: لطفاً تمام ماجرا رو تعریف کن

جونکوک: ما دوست بودیم زمان دانشجویی ما بهم رفیق صمیمی بودیم همه چی خوب بود تا اینکه هر دو مون عاشق یه دختر شدیم اونم تو بودی یخ روز باهم دیگه می خواستیم که به هم بگیم اون گفت که اول تو بگو و من نمیدونستم اونم دوست داره گفتم و اونم گفت که واقعاً دوستش داری گفتم آره گفت که چه جالب فکر کنم تا اینجا دوست بودیم از این به بعد رقیبه همیم از اون به بعد
هردو مون داشتیم سعی میکردیم که به دستت بیاریم

ات: که تو موفق شدی بقیش نیاز نیست فقط اسمش

جونکوک: سوهو آره همون سوهویه اکسو

ات: پس برایه همین اومد تویه دنسرام ثبت نام کرد

جونکوک: حالا فهمیدی اون میخواد به دستت بیاره و ازت لذت ببره😭(منحرفا
منظورم اهمه درست فهمیدید)

ات: چرا داری گریه میکنی

جونکوک: فکر کن تنها دوستت باهات قهر کنه😭

ات: میفهمم

جونکوک: نه نمیفهمی

ات: میفهمم منم اینو تجربه کردم😭




بچه ها فردا تولدمه امشبم خیلی بغز دارم فردا هشتمه منم هشت آذرم دارم میترکم از درد قلبم درد میکنه😭🥺نمیتونم گریه گنم مادرم میفهمه دعوام میکنه