فصل
فصل۲
پارت ۱۴
ویو یونگی
تو حیاط تالار
که یکدفعه با حالت گارد برگشت..آ
وقتی منو دید با تعجب و استرس پرسید...
ا.ت: اقای مین شما اینجا چیکار میکنین؟(استرس،تعجب)
یونگی:دخترم...تو تا الان زنده بودی؟؟(بغض)
ا.ت:آقای مین من منظورتون رو نمیفهمم.(استرس،بغض)
یونگی:دخترم چرا اینجوری حرف میزنی؟(بغض)
ا.ت:آقای مین من پدر ندارم..(اشک تو چشماش جمع شد)
یونگی:داری پس من کیم؟(ناراحت)
ا.ت:آقای مین مثل این که حالتون خوب نیست..(بغض،با صدای لرزون)
یونگی:ا.ت دخترم تا الان کجا بودی؟(اشک)
پارت ۱۴
ویو یونگی
تو حیاط تالار
که یکدفعه با حالت گارد برگشت..آ
وقتی منو دید با تعجب و استرس پرسید...
ا.ت: اقای مین شما اینجا چیکار میکنین؟(استرس،تعجب)
یونگی:دخترم...تو تا الان زنده بودی؟؟(بغض)
ا.ت:آقای مین من منظورتون رو نمیفهمم.(استرس،بغض)
یونگی:دخترم چرا اینجوری حرف میزنی؟(بغض)
ا.ت:آقای مین من پدر ندارم..(اشک تو چشماش جمع شد)
یونگی:داری پس من کیم؟(ناراحت)
ا.ت:آقای مین مثل این که حالتون خوب نیست..(بغض،با صدای لرزون)
یونگی:ا.ت دخترم تا الان کجا بودی؟(اشک)
- ۲.۹k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط