زندگی جدید پارت۴۸
زندگی جدید پارت۴۸
_یعنی اگه من بفهمم این بیرون چی داره
هانا: عه مامان
_راست میگم خب
هانا: این با بیرون فرق داشت
_اها اونوقت چه فرقی داشت؟
هانا: رفتم خونه ای رو که قراره توش زندگی کنم رو ببینم
_وقعا خب حالا چه شکلی بود؟
هانا: بزرگ و خوشگل میخوام میسو رو ببرم اونجارو ببینه
☆☆☆☆☆
هیونجین: راستی کجا رفته بودی؟
هان: بابا برای من و هانا خونه گرفته
لینو: واقعا؟
هان: البته نگرفته گفته داشتمش ولی نخواستم بهتون نشون بدم
ای ان: خب حالا چه شکلیه؟
هان: میخوایید برسم ببینید
چانگبین: اره بریم
هان: باشه پش به هانا هم بگم بیاد
لینو: هانا چرا؟
هان: چون خودش میخواست میسو رو ببره اونجا
هیونجین: پس بگو بیان اونجا ما بریم
هان: اوکی شماها حاضر شید
رفتم بالا تو اتاق و گوشیم رو از شارژ کشیدم و به هانا زنگ زدم و برداشت
_الو جونم
+هانا من دارم بچه هارو میبرم تا خونه رو ببینن
توهم با میسو بیا
_عا باشه باشه عشقم میام
اصلا حواسم نبود و بلند شدم لباسام رو پوسیدم و رفتم دنبال میسو و تو راه بهش زنگ زدم که برداشت
_الو ها
+پاشو حاظر شو بیا پایین
_پایین چرا؟
+عه پاشو بیا دیگه
_هوووففف باشهه
از رو مبل بلند شدم و رفتم یچیزی رو انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم پایین که هانا هم اومد
میسو: چیشد اومدی اینجا؟
هانا: میخوام ببرمت یجایی
میسو: کجا؟
هانا: خونه جدید
میسو: ها؟
هانا: ای بابا*همه چی رو میگه*
میسو: عه مبارک باشه
هانا: خب حالا بریم که هیون و بقیه هم اونجان
میسو: اوکی بریم
☆☆☆☆☆
ویو هان
وقتی که دیدم همه حاضرن رفتیم وقتی که رسیدیم هانا و میسو هنوز نیومده بودن و ما رفتیم تو
لینو: هان مطمئنی این خونه قدیمیه؟
هان: نمیدونم بهش نمیاد
فلیکس: این خونه انگار تازه ساختنش تموم شده
سونگمین: خوبه پس میتونیم هر روز مزاخمش بشیم
ای ان: اره خداروشکر میشه
چانگبین: راستی پس هانا کوشش؟
هان: داره میاد
☆☆☆☆☆
میسو: خونه ی تو اینه؟
هانا: اره چطور
میسو: وای خیلی خوشگله
هانا: بیا بریم بقیه هم رسیدن
میسو: بریم
خیلی خونه خوشگلی بود خیلی ذوق داشتم که توش رو ببینم در باز بود پس خودم جلو جلو رفتم و هیون رو دیدم و رفتم پیشش و دستش رو گرفتم
_یعنی اگه من بفهمم این بیرون چی داره
هانا: عه مامان
_راست میگم خب
هانا: این با بیرون فرق داشت
_اها اونوقت چه فرقی داشت؟
هانا: رفتم خونه ای رو که قراره توش زندگی کنم رو ببینم
_وقعا خب حالا چه شکلی بود؟
هانا: بزرگ و خوشگل میخوام میسو رو ببرم اونجارو ببینه
☆☆☆☆☆
هیونجین: راستی کجا رفته بودی؟
هان: بابا برای من و هانا خونه گرفته
لینو: واقعا؟
هان: البته نگرفته گفته داشتمش ولی نخواستم بهتون نشون بدم
ای ان: خب حالا چه شکلیه؟
هان: میخوایید برسم ببینید
چانگبین: اره بریم
هان: باشه پش به هانا هم بگم بیاد
لینو: هانا چرا؟
هان: چون خودش میخواست میسو رو ببره اونجا
هیونجین: پس بگو بیان اونجا ما بریم
هان: اوکی شماها حاضر شید
رفتم بالا تو اتاق و گوشیم رو از شارژ کشیدم و به هانا زنگ زدم و برداشت
_الو جونم
+هانا من دارم بچه هارو میبرم تا خونه رو ببینن
توهم با میسو بیا
_عا باشه باشه عشقم میام
اصلا حواسم نبود و بلند شدم لباسام رو پوسیدم و رفتم دنبال میسو و تو راه بهش زنگ زدم که برداشت
_الو ها
+پاشو حاظر شو بیا پایین
_پایین چرا؟
+عه پاشو بیا دیگه
_هوووففف باشهه
از رو مبل بلند شدم و رفتم یچیزی رو انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم پایین که هانا هم اومد
میسو: چیشد اومدی اینجا؟
هانا: میخوام ببرمت یجایی
میسو: کجا؟
هانا: خونه جدید
میسو: ها؟
هانا: ای بابا*همه چی رو میگه*
میسو: عه مبارک باشه
هانا: خب حالا بریم که هیون و بقیه هم اونجان
میسو: اوکی بریم
☆☆☆☆☆
ویو هان
وقتی که دیدم همه حاضرن رفتیم وقتی که رسیدیم هانا و میسو هنوز نیومده بودن و ما رفتیم تو
لینو: هان مطمئنی این خونه قدیمیه؟
هان: نمیدونم بهش نمیاد
فلیکس: این خونه انگار تازه ساختنش تموم شده
سونگمین: خوبه پس میتونیم هر روز مزاخمش بشیم
ای ان: اره خداروشکر میشه
چانگبین: راستی پس هانا کوشش؟
هان: داره میاد
☆☆☆☆☆
میسو: خونه ی تو اینه؟
هانا: اره چطور
میسو: وای خیلی خوشگله
هانا: بیا بریم بقیه هم رسیدن
میسو: بریم
خیلی خونه خوشگلی بود خیلی ذوق داشتم که توش رو ببینم در باز بود پس خودم جلو جلو رفتم و هیون رو دیدم و رفتم پیشش و دستش رو گرفتم
۴.۹k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.