رفيق شهیدم

.
دلنوشته
روزی که رفتی گلدان اطلسی ترک خورد
روزی که رفتی قناری در قفس دل به خاموشی سپرد
روزی که رفتی همیشه یک چیزی شبیه خنده هایت در قاب عکس روی طاقچه خبر از دلشکستگی میداد
روزی که رفتی یک شهر گریست و خورشید برای همیشه غروب کرد
روزی که رفتی قلب یاس های توی جانماز مادر خون شد
روزی که رفتی دلتنگی با ابرهای سیاه همدست شد
روزی که رفتی ستون های ایوان خانه فرو ریخت
روزی که رفتی برای مادر آخر دنیا بود و قلب درد
رهگذران نگویید کسی بی تاب نبود که باورش همچو روز رفتن سخت است
چه کسی میداند شاید تا دیدار دوباره ، اطلسی برای همیشه پژمرد
قناری جان داد
قاب عکس شکست
شهر سر به شب سپرد
جانماز خیس از اشک مثل ابر بهار می‌بارید مادر که دلخسته و پریشان زیر آوار جدایی به تابوت مات شده بود
هرگز کسی باور نداشت روز رفتن اینقدر تلخ و غم انگیز بود
آری ، روز رفتنت تلخ و غم انگیز بود
تلخ به وسعت گریه ها و غم انگیز به اندازه روزهای فاصله
روز رفتنت آخر دنیا بود
چرا که زندگی بی «تو» مفت نمی ارزد
آری ، مفت نمی ارزد ‌
#رفقای_شهیدم
#رفیق_شهیدم_حسن_حسن_زاده_سرای
#حسن_ختام_عاشقی
دیدگاه ها (۲)

خبری

شهدا

شهدا

جمعه های دلتنگی

بررسی شعر زیبای «ونگوک» از (تس) (بخش دوم) ................ ن...

در شهر شلوغ و سرد "بی‌رحمی"، مردی میانسال به نام "نوید" زندگ...

سلام علیکم من زنده اممم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط