قسم پارت27
قسم پارت27
شوگا:هوی حرف دهنتو بفهم
ات:خفه میشید یا خفتون کنم؟
شوگا:.......
سوگند:.......بیشعور
ات:چی؟
سوگند:هیچی
ات:......
نامی:........
سوگند:........
شوگا:.......
ات:خب یکی بره ببینه کی مرخص میشم دیگههه اهههههه پوسیدمممم حوصلم سر رفتتتت
نامی:....باشه من میرم بپرسم
...............
ات:میگم این اینجا چیکار میکنه؟
یونگی:کی؟
ات:همینن....چی بود اسمش....
یونگی:نامجون؟
ات:اره اره همین
یونگی:اون دوستمه
ات:اها
نامی:ات دکتر گفت سرمت تموم شه میتونیم بریم
ات:اها خب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عمارت:
ات:اخییییش راحت شدمممممم
نامی:خب یونگی من دیگه میرم
یونگی:باش خدافظ
نامی:همین؟
یونگی:خب باشه مواظبشم خدافظ
نامی:مواظب هردوشون باش
یونگی:باشه
نکته:منظور نامی از هردوشون ات و برادرش بود که بخاطر ماموریتش اونو گذاشته بود پیش یونگی
ات:شتر...
یونگی:چیههههه
ات:با خنده:مگه تو شتری؟😂😂
یونگی:بچه دلت کتک میخواد؟
ات:جرات داری بیا بزن تا سرتو بزارم لب همین باغچه گوش تا گوش بِبُرم
یونگی:خب حالا بیخیال اینا فیلم چی بزارم؟
ات:امممممممم سوگند چی؟
سوگند:یکم فکر کرد ات هم همونطور
ات و سوگند باهم:365 رووووز😂😂🔞💦
یونگی:خاک تو سرتون شما هنو 18 سالتون نشدهههه
ات:داداش من 13 سالم بود گرگ و میش رو دیدم
یونگی:*سکوتی در حد فریاد
*گوشی یونگی زنگ میخوره.....
یونگی:بله؟
؟:میام عمارتت تا ببینمت باید حرف بزنیم
یونگی:باشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات:منو سوگند رفتیم تو اتاق تا اون یارو عه و یونگی راحت حرف بزنن.....من یه دقیقه خواستم برم اب بخورم که....
ات:.....ا....این...این عوضی اینجا چیکار میکنه؟
ادامه دارد...
شوگا:هوی حرف دهنتو بفهم
ات:خفه میشید یا خفتون کنم؟
شوگا:.......
سوگند:.......بیشعور
ات:چی؟
سوگند:هیچی
ات:......
نامی:........
سوگند:........
شوگا:.......
ات:خب یکی بره ببینه کی مرخص میشم دیگههه اهههههه پوسیدمممم حوصلم سر رفتتتت
نامی:....باشه من میرم بپرسم
...............
ات:میگم این اینجا چیکار میکنه؟
یونگی:کی؟
ات:همینن....چی بود اسمش....
یونگی:نامجون؟
ات:اره اره همین
یونگی:اون دوستمه
ات:اها
نامی:ات دکتر گفت سرمت تموم شه میتونیم بریم
ات:اها خب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عمارت:
ات:اخییییش راحت شدمممممم
نامی:خب یونگی من دیگه میرم
یونگی:باش خدافظ
نامی:همین؟
یونگی:خب باشه مواظبشم خدافظ
نامی:مواظب هردوشون باش
یونگی:باشه
نکته:منظور نامی از هردوشون ات و برادرش بود که بخاطر ماموریتش اونو گذاشته بود پیش یونگی
ات:شتر...
یونگی:چیههههه
ات:با خنده:مگه تو شتری؟😂😂
یونگی:بچه دلت کتک میخواد؟
ات:جرات داری بیا بزن تا سرتو بزارم لب همین باغچه گوش تا گوش بِبُرم
یونگی:خب حالا بیخیال اینا فیلم چی بزارم؟
ات:امممممممم سوگند چی؟
سوگند:یکم فکر کرد ات هم همونطور
ات و سوگند باهم:365 رووووز😂😂🔞💦
یونگی:خاک تو سرتون شما هنو 18 سالتون نشدهههه
ات:داداش من 13 سالم بود گرگ و میش رو دیدم
یونگی:*سکوتی در حد فریاد
*گوشی یونگی زنگ میخوره.....
یونگی:بله؟
؟:میام عمارتت تا ببینمت باید حرف بزنیم
یونگی:باشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات:منو سوگند رفتیم تو اتاق تا اون یارو عه و یونگی راحت حرف بزنن.....من یه دقیقه خواستم برم اب بخورم که....
ات:.....ا....این...این عوضی اینجا چیکار میکنه؟
ادامه دارد...
۳.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.