P9
P9
(هولش دادی که در باز شد و از خونه زدی بیرون رفتی پیش دوستت میا همه چیو بهش گفتی اونم رفت پیش اعضا همه چیو گفت از اون به بعد پیش میا میموندی)
۶ سال بعد
ا/ت ویو:
تقریباً ۶ سال شده که از ته جدا شدم توی این ۶ سال پیش میا زندگی کردم و میا دوست پسر پیدا کرده بود و برای همین هر شب میو مد خونش من تو این فکر بودم که یه خونه دیگه بگیرم،امشب به یه مهمونی دعوتم که رییسم دعوتم کرده من میخواستم با میا برم ولی کار داشت گفت که میتونی با کای بری(کای دوست صمیمی ا/ته) ا/ ت به کای گفت اونم قبول کرد وقتی رفتن تو مهمونی همه ایدل ها بودن ا/ت که تو این چند سال به عکاسی و فیلمبرداری مسلط شده بود حتی تو کارشم حرفیه ای بوداز اینا بگذریم کای به عنوان دوست پسر من اومده بود مهونی یعنی پارتنرم شده بود،وقتی رفتم تو سریع چشمم افتاد به نامجون گفتم حتما اون تهیونگ بیشعورم هست به کای گفتم
پایان ا/ت ویو
ا/ت: کای فکر کنم تهیونگم هست یکم صمیمی باشیم تا چشمش دراد
کای: مگه تو ازش جدا نشدی پس این کارا چیه
ا/ت: چرا ولی
کای:ولی نداره با ارامش رفتار کنی بیشتر میسوزه
ا/ت: مطمئنی
کای: اگه کار نکرد من خودم صمیمی میشم
(که یهو رییسم اومد)
رییس ا/ت : سلام خانم ا/ت با دوست پسرتون اومدین
ا/ت: بله کای دوست پسرم کای رییسم
رییس ا/ت: خوشبختم
کای: همچنین
رییس ا/ت: باید ا/ت خانومو چند دقیقهای بدزدم اشکالی نداره
کای: نه اصلا ببرینش برای خودتون(با خنده)
(رییس ا/ت،ا/ت و برد به یکی معرفیشش کنه)
رییس ا/ت:ببین ا/ت الان به یکی از بزرگترین ایدلا معرفیت میکنم حتما اگه کاری دادن بهت قبول کن هم برای تو خوبه هم برای شرکت
ا/ت: چشم رییس
(چشمم که به تهونگ افتاد مغزم یه دفعه سوت کشید)
رییس ا/ت:سلام قربان چطورین
رییس شرکت بیگ هیت:سلام این خانوم زیبا کین
رییس ا/ت:ایشون همون لی ا/ت هستن که قبلاً درباره کاراش بهتون گفته بودم
(هنوز تو شوک تهیونگ بودم پسرا همه نگام میکردن مخصوصا تهیونگ که یهو با صدای یکی از فکر در اومدم)
ریس شرکت بیگ هیت:پس ا/ت خانوم معروف شمایین
ا/ت:نظر لطفشونه که منو اینطوری معرفی کردن
رییس شرکت بیگ هیت:خیلی دوست دارم طرحاتونو ببینم شاید باهم همکاریم کردیم
(اینو که گفت دهنم وا موند من نمیخوام با این روبرو بشم تو خیابون بعد اون وقت بیست و چهار ساعته ببینمش تا ازش عکس و فیلم بگیرم وای خدا )
رییس ا/ت:ا/ت کارش عالیه واقعا دارم میگم نه بخاطر اینکه که تو شرکت خودم کار میکنه واقعا کارش عالیه
رییس شرکت بیگ هیت: پس یه کاری میکنیم شما فردا صبح بیاین شرکت ما من شخصا طراحاتونو بیینم درباره بعدش خدا بزرگه
ا/ت:خیلی ممنون میتونم یکی از دوستامم با خودم بیارم
رییس شرکت بیگ هیت:بله حتما
رییس ا/ت: خیلی ممنون خداحافظ
ا/ت:مرسی ممنون خدانگهدار
(هولش دادی که در باز شد و از خونه زدی بیرون رفتی پیش دوستت میا همه چیو بهش گفتی اونم رفت پیش اعضا همه چیو گفت از اون به بعد پیش میا میموندی)
۶ سال بعد
ا/ت ویو:
تقریباً ۶ سال شده که از ته جدا شدم توی این ۶ سال پیش میا زندگی کردم و میا دوست پسر پیدا کرده بود و برای همین هر شب میو مد خونش من تو این فکر بودم که یه خونه دیگه بگیرم،امشب به یه مهمونی دعوتم که رییسم دعوتم کرده من میخواستم با میا برم ولی کار داشت گفت که میتونی با کای بری(کای دوست صمیمی ا/ته) ا/ ت به کای گفت اونم قبول کرد وقتی رفتن تو مهمونی همه ایدل ها بودن ا/ت که تو این چند سال به عکاسی و فیلمبرداری مسلط شده بود حتی تو کارشم حرفیه ای بوداز اینا بگذریم کای به عنوان دوست پسر من اومده بود مهونی یعنی پارتنرم شده بود،وقتی رفتم تو سریع چشمم افتاد به نامجون گفتم حتما اون تهیونگ بیشعورم هست به کای گفتم
پایان ا/ت ویو
ا/ت: کای فکر کنم تهیونگم هست یکم صمیمی باشیم تا چشمش دراد
کای: مگه تو ازش جدا نشدی پس این کارا چیه
ا/ت: چرا ولی
کای:ولی نداره با ارامش رفتار کنی بیشتر میسوزه
ا/ت: مطمئنی
کای: اگه کار نکرد من خودم صمیمی میشم
(که یهو رییسم اومد)
رییس ا/ت : سلام خانم ا/ت با دوست پسرتون اومدین
ا/ت: بله کای دوست پسرم کای رییسم
رییس ا/ت: خوشبختم
کای: همچنین
رییس ا/ت: باید ا/ت خانومو چند دقیقهای بدزدم اشکالی نداره
کای: نه اصلا ببرینش برای خودتون(با خنده)
(رییس ا/ت،ا/ت و برد به یکی معرفیشش کنه)
رییس ا/ت:ببین ا/ت الان به یکی از بزرگترین ایدلا معرفیت میکنم حتما اگه کاری دادن بهت قبول کن هم برای تو خوبه هم برای شرکت
ا/ت: چشم رییس
(چشمم که به تهونگ افتاد مغزم یه دفعه سوت کشید)
رییس ا/ت:سلام قربان چطورین
رییس شرکت بیگ هیت:سلام این خانوم زیبا کین
رییس ا/ت:ایشون همون لی ا/ت هستن که قبلاً درباره کاراش بهتون گفته بودم
(هنوز تو شوک تهیونگ بودم پسرا همه نگام میکردن مخصوصا تهیونگ که یهو با صدای یکی از فکر در اومدم)
ریس شرکت بیگ هیت:پس ا/ت خانوم معروف شمایین
ا/ت:نظر لطفشونه که منو اینطوری معرفی کردن
رییس شرکت بیگ هیت:خیلی دوست دارم طرحاتونو ببینم شاید باهم همکاریم کردیم
(اینو که گفت دهنم وا موند من نمیخوام با این روبرو بشم تو خیابون بعد اون وقت بیست و چهار ساعته ببینمش تا ازش عکس و فیلم بگیرم وای خدا )
رییس ا/ت:ا/ت کارش عالیه واقعا دارم میگم نه بخاطر اینکه که تو شرکت خودم کار میکنه واقعا کارش عالیه
رییس شرکت بیگ هیت: پس یه کاری میکنیم شما فردا صبح بیاین شرکت ما من شخصا طراحاتونو بیینم درباره بعدش خدا بزرگه
ا/ت:خیلی ممنون میتونم یکی از دوستامم با خودم بیارم
رییس شرکت بیگ هیت:بله حتما
رییس ا/ت: خیلی ممنون خداحافظ
ا/ت:مرسی ممنون خدانگهدار
۴۹.۷k
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.