اولین فیک بنده که قراره گوه از اب در بیاد🗿
اولین فیک بنده که قراره گوه از اب در بیاد🗿
خب خب از الان میگم هنتا. ی دوست ندارین نخونین🗿🗿
.
.
موضوع:وقتی بی اجازش مست میکنی و اون برای تنبیه...
از زبون ا/ت*
از خواب بلند شدم چشمامو مالوندم و به مایکی نگاه کردم خیلی اروم و کیوت خوابیده بود بوسیدمش و رفتم دستو صورتمو شستم و صبحانه رو اماده کردم واسش دورویاکی درست کردم نشستن جلو تلوزیون و یه دورویاکی برداشتمو خوردم و تلوزیون میدیدم
از زبون مایکی*
از خواب بلند شدم دیدم ا/ت پیشم نیست فهمیدم رفته صبحونه درست کنه منم از رو تخت بلند شدم و رفتم صبحونه بخورم؟ وقتی از اتاق اومدم بیرون دیدم ا/ت ناراحت و بی حوصله بنظر میاد همینطور بهش نگاه کردم که گفت:صبح بخیر*بی حال* منم بهش صبح بخیر گفتم اما منتظر موندم خودش بیاد و بهم بگه چیشده
از زبون ا/ت*
همینطور داشتم تو ذهنم با خودم حرف میزدم که با تکون خوردنم به خودم اومدم
از زبون مایکی*
ا(ت انگار خیلی ناراحت و بی حوصله بود انگار داشت به چیز ناراحت کننده ای فکر میکرد از بغضی که کرده معلومه اما.. چرا بهم نمیگه صداش زدم اما جواب نداد انگار تو حال خودش بود رفتم پیشش و زدم به شونش تا به خودش اومد
مایکی: ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت:اره *بی حال*
تصمیم گرفتم منتظر بمونم تا خودش بهم بگه پس نشستم بهش زل زدم
*از زبون ا/ت*
دیدم مایکی همینطور بهم خیره شده اما اهمیت ندارم دوباره اون صحنه دعوای منو دوستم یادم اومد و بغض کردم
*فلش بک به دعوا*
ادامه تو پارت بعد(نویسنده کرم داره وسط صحنه حساس تموم میکنه🗿💪🏻)
خب خب از الان میگم هنتا. ی دوست ندارین نخونین🗿🗿
.
.
موضوع:وقتی بی اجازش مست میکنی و اون برای تنبیه...
از زبون ا/ت*
از خواب بلند شدم چشمامو مالوندم و به مایکی نگاه کردم خیلی اروم و کیوت خوابیده بود بوسیدمش و رفتم دستو صورتمو شستم و صبحانه رو اماده کردم واسش دورویاکی درست کردم نشستن جلو تلوزیون و یه دورویاکی برداشتمو خوردم و تلوزیون میدیدم
از زبون مایکی*
از خواب بلند شدم دیدم ا/ت پیشم نیست فهمیدم رفته صبحونه درست کنه منم از رو تخت بلند شدم و رفتم صبحونه بخورم؟ وقتی از اتاق اومدم بیرون دیدم ا/ت ناراحت و بی حوصله بنظر میاد همینطور بهش نگاه کردم که گفت:صبح بخیر*بی حال* منم بهش صبح بخیر گفتم اما منتظر موندم خودش بیاد و بهم بگه چیشده
از زبون ا/ت*
همینطور داشتم تو ذهنم با خودم حرف میزدم که با تکون خوردنم به خودم اومدم
از زبون مایکی*
ا(ت انگار خیلی ناراحت و بی حوصله بود انگار داشت به چیز ناراحت کننده ای فکر میکرد از بغضی که کرده معلومه اما.. چرا بهم نمیگه صداش زدم اما جواب نداد انگار تو حال خودش بود رفتم پیشش و زدم به شونش تا به خودش اومد
مایکی: ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت:اره *بی حال*
تصمیم گرفتم منتظر بمونم تا خودش بهم بگه پس نشستم بهش زل زدم
*از زبون ا/ت*
دیدم مایکی همینطور بهم خیره شده اما اهمیت ندارم دوباره اون صحنه دعوای منو دوستم یادم اومد و بغض کردم
*فلش بک به دعوا*
ادامه تو پارت بعد(نویسنده کرم داره وسط صحنه حساس تموم میکنه🗿💪🏻)
۶.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.