باز هم شب شد و من ماندم و تکرار غزل

باز هم شب شد و من ماندم و تکرار غزل
قلمی دست من افتاد به اصرار غزل

مبحث هندسه و یک ورق کاغذ و بعد
محور عشق من و چرخش پرگار غزل

یک جنون در دل من رقص کنان می کوبد
سر احساس مرا بر در و دیوار غزل

دوستان جملگی انگار مرا می سنجند
لحظه ها،ثانیه ها،باز به معیار غزل

چشم تو یاد من افتاد خودت می دانی
که کساد است در این مرحله بازار غزل

غرق جذابیت عشق تو هستم اکنون
چون که نزدیک شده لحظه ی افطار غزل

جمله ی آخر شعرم چه قشنگ است قلم
رج به رج نقش تو را بافته بر دار غزل
🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌙 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘 🌘
دیدگاه ها (۱)

پیش بیا ، پیش بیا ، پیشترتا که بگویم غم دل بیشتردوست ترت دار...

صبح دگر و روز دگر آمد برخیز تو ای همسفرم شب بسر آمد خورشید غ...

نقاش می شومشاید هم شاعری نقاشبه تصویر می کشم لبخندهایت راسرخ...

بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم ازین چه خوش ترم ای جان ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط