چندپارتی درخواستی جیمین
چندپارتی درخواستی جیمین
p8
جیمین:من میرم تو کافه
یونگی:برای چی وایسا هانول بیاد با هم بریم
جیمین:هانول الان منو ببینه خجالت میکشه واسه تولدم امشب حرف بزنیم
یونگی:باشه
جیمین:فعلا
یونگی:آمدی بریم
هانول:بریم(سرش پایینه)
جیمین:خجالت نکش بیا بریم
(سر میز)
جیمین:بیا آب گرم بخور
هانول:امم ممنون
پ،یونا:یونگیییی چیشددد
پ،یونگی:ببخشید عزیزم الان میام
یونا:باشه
یونگی:من باید برم
هانول:چییی
جیمین: کجاا
یونگی:کار دارم
جیمین:باشه
هانول:نظر منم مهم نی
یونگی:من میرم ممکنه نیام شماهام برین طبقه بالا یکم خرید کنین بیا کارتو بگیر
هانول:گگگگگگگ
یونگی:فعلا
جیمین:فعلا
هانول:عااااااا
جیمین:خسته ای
هانول:نه بابا
جیمین:میخوای بریم خرید
هانول:هعی بریم
(بعد خرید)
جیمین:میگم داره شب میشه این بغل یه پارک هست میخوای بریم
هانول:بریم
(توی پارک روی چمنا نشستن)
هانول: جیمین یه چیزی بگم
جیمین:بگو
هانول:تو اولین پسری هستی که انقد باهاش راحتم
جیمین:ممنون تو هم اولین دختری هستی که باهاش انقد صمیمیم
هانول:راستی امروز صبح زود پاشدم
جیمین:عههه
هانول: اره و بدون اجازت رفتم حمام اتاقت اشکال نداره
جیمین:نه بابا
هانول:خب وقتی رفتم حمام توی آینه خودمو نگا کردم
جیمین:اوم خیلی خوشگلی
هانول:واقعا
جیمین: اره
هانول:ووووییی مرسی ولی اینو نمیخواستم بگم
جیمین:پس چی
هانول:توی آینه نگاه کردم جلوم خیلی کمهههه(سرشو آورد پایین روی چمنا و گریه فیک)
جیمین:هی گریه نکن منم ندارم(خنده)
هانول:تو پسری (گریه فیک)
جیمین:(خندههههه)خیلی مسخره ای
هانول:بی ادبببب
جیمین:خیله خب بسه دیگه بریم
هانول:باشه بزار به یونگی زنگ بزنم
مکالمه بین هانول و یونگی
یونگی:جانم
هانول:منو جیمین میخوایم بیایم خونه
یونگی:باشه منم تازه تمام شدم
هانول:باشه خدافز
هانول:اممم چیزه باید پیاده بریم
جیمین:عههه راستی تو مریضی باشه الان تاکسی میگیرم
(توی خونه)
جیمین:واسه فردا چیکار کنیم
یونگی:موقع خواب
جیمین:ینی چییی
یونگی:من و تو پیش هم میخوابیم یونا و هانول هم پیش هم
جیمین:به یونا چجوری میخوای بگی
یونگی:یه جوری میگم
جیمین:باشه هانول اومد ساکت
هانول:اینم آبمیوه
یونا:چه آبمیوه هایی درست کردیم
جیمین:به به
یونگی:چه چیزی
(ساعت ۸)
هانول:بچه ها من خوابم میاد
یونگی:پشمامممم تو الان
هانول:اره زود بیدار شدم
یونگی:باشه شب بخیر
هانول:شب همگی بخیر
همه:شب بخیر
جیمین:الان بهترین فرسته حرف بزنیم
یونا:دربارهی
یونگی:میخواد هانول و واسه تولدش سورپرایز کنه
یونا:اومایگاد
جیمین:خب چیکار کنیم
یونا:......
............................................................................
دو پارت دیگه تمامه
حمایت:انرژی و انگیزه برای پارت های دیگه ♥️
p8
جیمین:من میرم تو کافه
یونگی:برای چی وایسا هانول بیاد با هم بریم
جیمین:هانول الان منو ببینه خجالت میکشه واسه تولدم امشب حرف بزنیم
یونگی:باشه
جیمین:فعلا
یونگی:آمدی بریم
هانول:بریم(سرش پایینه)
جیمین:خجالت نکش بیا بریم
(سر میز)
جیمین:بیا آب گرم بخور
هانول:امم ممنون
پ،یونا:یونگیییی چیشددد
پ،یونگی:ببخشید عزیزم الان میام
یونا:باشه
یونگی:من باید برم
هانول:چییی
جیمین: کجاا
یونگی:کار دارم
جیمین:باشه
هانول:نظر منم مهم نی
یونگی:من میرم ممکنه نیام شماهام برین طبقه بالا یکم خرید کنین بیا کارتو بگیر
هانول:گگگگگگگ
یونگی:فعلا
جیمین:فعلا
هانول:عااااااا
جیمین:خسته ای
هانول:نه بابا
جیمین:میخوای بریم خرید
هانول:هعی بریم
(بعد خرید)
جیمین:میگم داره شب میشه این بغل یه پارک هست میخوای بریم
هانول:بریم
(توی پارک روی چمنا نشستن)
هانول: جیمین یه چیزی بگم
جیمین:بگو
هانول:تو اولین پسری هستی که انقد باهاش راحتم
جیمین:ممنون تو هم اولین دختری هستی که باهاش انقد صمیمیم
هانول:راستی امروز صبح زود پاشدم
جیمین:عههه
هانول: اره و بدون اجازت رفتم حمام اتاقت اشکال نداره
جیمین:نه بابا
هانول:خب وقتی رفتم حمام توی آینه خودمو نگا کردم
جیمین:اوم خیلی خوشگلی
هانول:واقعا
جیمین: اره
هانول:ووووییی مرسی ولی اینو نمیخواستم بگم
جیمین:پس چی
هانول:توی آینه نگاه کردم جلوم خیلی کمهههه(سرشو آورد پایین روی چمنا و گریه فیک)
جیمین:هی گریه نکن منم ندارم(خنده)
هانول:تو پسری (گریه فیک)
جیمین:(خندههههه)خیلی مسخره ای
هانول:بی ادبببب
جیمین:خیله خب بسه دیگه بریم
هانول:باشه بزار به یونگی زنگ بزنم
مکالمه بین هانول و یونگی
یونگی:جانم
هانول:منو جیمین میخوایم بیایم خونه
یونگی:باشه منم تازه تمام شدم
هانول:باشه خدافز
هانول:اممم چیزه باید پیاده بریم
جیمین:عههه راستی تو مریضی باشه الان تاکسی میگیرم
(توی خونه)
جیمین:واسه فردا چیکار کنیم
یونگی:موقع خواب
جیمین:ینی چییی
یونگی:من و تو پیش هم میخوابیم یونا و هانول هم پیش هم
جیمین:به یونا چجوری میخوای بگی
یونگی:یه جوری میگم
جیمین:باشه هانول اومد ساکت
هانول:اینم آبمیوه
یونا:چه آبمیوه هایی درست کردیم
جیمین:به به
یونگی:چه چیزی
(ساعت ۸)
هانول:بچه ها من خوابم میاد
یونگی:پشمامممم تو الان
هانول:اره زود بیدار شدم
یونگی:باشه شب بخیر
هانول:شب همگی بخیر
همه:شب بخیر
جیمین:الان بهترین فرسته حرف بزنیم
یونا:دربارهی
یونگی:میخواد هانول و واسه تولدش سورپرایز کنه
یونا:اومایگاد
جیمین:خب چیکار کنیم
یونا:......
............................................................................
دو پارت دیگه تمامه
حمایت:انرژی و انگیزه برای پارت های دیگه ♥️
۶.۲k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.