black flower(p,182)

black flower(p,182)


ویو تهیونگ

با گیجی از خواب بیدار شدم توی اتاق آشنایی بودم .
اوه اینجا خونه ی جونگکوکه .🧠

توی افکارم قرق بودم که هیکل جونگکوک توی چارچوب در نمایان شد .

جونگکوک : صبح بخیر تهیونگ ، قرص هایه کنار میز رو بخور بعد بیا با هم صبحانه بخوریم .

تهیونگ : اوه مرسی ، ولی من اینجا چیکار میکنم ؟

جونگکوک: یعنی یادت نیست؟!

تهیونگ کمی فکر کرد و تمام خاطره ها تویه ذهنش مرور شد .

تهیونگ : عاااا یادم اومد .

جونگکوک سر تکون داد و لب زد.

سر میز صبحونه منتظرتم .

تهیونگ سر تکون داد و قرص ها رو خورد و دست و صورتش رو شست و به سمت میز حرکت کرد که چشمش به سوهیون خورد .

تهیونگ : تو اینجا چیکار میکنی ؟

جونگکوک : دوستمه .

تهیونگ: شت من معلمش هستم ‌.

سوهیون : صحیح ، تموم شد؟ بیاین یه چیزی کوفت کنیم دارم میمیرم.

تهیونگ : مثلا معلمت اینجاست.

جونگکوک : بسه بیاین صبحانه بخوریم .
دیدگاه ها (۲)

black flower(p,183)

black flower(p,184)

black flower(p,181)

ناشناس...

black flower(p,252)

black flower(p,247)

black flower(p,254)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط