black flower(p,181)

black flower(p,181)


تهیونگ جوابی نداد و نشسته شروع به چرت زدن کرد .

جونگکوک : هی تهیونگ شی...چیشد لباستو عوض نمیکنی؟

تهیونگ با سرعت سرش رو بلند کرد .

جونگکوک : از خواب بیدارش کرد ؟ مگه نشسته هم میشه خوابید؟🧠

تهیونگ : باشه باشه یادم نبود.

جونگکوک خندش رو قورت داد.

تهیونگ سعی کرد سرش رو از یقه لباس رد کنه و دستاش رو وارد آستینش کنه اما گیج تر از اونی بود که بتونه موفق بشه .

تهیونگ : دیدی نشد (بغض)

جونگکوک : بزار کمکت کنم .

جونگکوک کنار تهیونگ نشست و لباس رو تنش کرد که چشمش به ماه گرفتگی روی گردن تهیونگ افتاد پس حق با سوهیون بود ...

جونگکوک : تموم شد .

تهیونگ سر تکون داد و سرش رو روی قفسه سینه جونگکوک گذاشت و خوابش برد .

جونگکوک آروم تهیونگ رو روی تخت دراز کرد و از اتاق خارج شد .
دیدگاه ها (۱)

black flower(p,182)

black flower(p,183)

ناشناس...

black flower(p,180)

black flower(p,207)

black flower(p,282)

black flower(p,254)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط