شاعر شدنم جبری ست در حداقل امشب
شاعر شدنم جبری ست در حداقل امشب
دستان تو تسبیحی ست در دست غزل امشب
چشم تو چه شیرین است هر وقت که میخندی
القصه که بیهودست این ظرف عسل امشب
انکار نکن...انگار، اشک است که می آید
دل تنگی ات افتادست در دستِ بغل امشب
میخندی و چشمانت از شرم سرازیر است
این گونه رقم خوردست از روز ازل امشب
هر لحظه هزاران شعر از چشم تو می ریزد
شاعر شدنم جبری ست در حداقل امشب!
دستان تو تسبیحی ست در دست غزل امشب
چشم تو چه شیرین است هر وقت که میخندی
القصه که بیهودست این ظرف عسل امشب
انکار نکن...انگار، اشک است که می آید
دل تنگی ات افتادست در دستِ بغل امشب
میخندی و چشمانت از شرم سرازیر است
این گونه رقم خوردست از روز ازل امشب
هر لحظه هزاران شعر از چشم تو می ریزد
شاعر شدنم جبری ست در حداقل امشب!
۷۳۹
۰۴ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.