ه است

ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻗﻠﺐ ﻫﺮﮐﺲ
ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﮐﺮﺩهﺍﺵ است

ﻣﺸﺖ میﮐﻨﻢ..
ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽﺷﻮﻡ
ﺑﻪ انگشت‌های ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩﺍﻡ

ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ میﭼﺮﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﻢ

ﭼﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﻧَﺤﯿﻒ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﻠﺒﻢ!
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ
ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ!

ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﮓ ﻣﯽﺷﻮﺩ
می‌خواهم ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻭﺯﻡ!

ﻭقتی ﻣﯽﺷﮑﻨﺪ
ﭼﻨﮓ ﻣﯽ‌ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﯾﻢ
ﻭ ﻧﻔﺲ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ می‌خواهد ﻭ نمی‌تواند
ﻣﻮﺝ ﻣﻮﺝ ﺍﺷﮏ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺪ ﺳﺮﺍﻍ چشم‌هایم

ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ!
دیدگاه ها (۲)

شاعر شدنم جبری ست در حداقل امشبدستان تو تسبیحی ست در دست غزل...

آهای مردم دنیا آهای مردم دنیاگله دارم گله دارم من از عالم و ...

خلوتم را نشکن...شاید این خلوت من کوچ کندبه شب پروانهبه صدای ...

گریه را می بینم و با خنده رامت می کنم...بهترین احساس دنیا را...

ﺍﺯ ﮔﺮﻩﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﻠﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ،ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﯿﺎ ...

ﻫﺮ ﮐﻼﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪﺑﺎﻭﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ ...

تا که بودیم نبودیم کسی،کشت ما را غم بی همنفسیتا که رفتیم همه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط