p
p5
با کمی دل درد رفتم تو کلاس اول من رفتم و بعد ده دقیقه تهیونگ اومد حالم زیاد خوش نبود این زنگ رو هم تموم شد و کلاس بعدیمون کنسل شد وسایلام رو جمع کردم و داشتم میرفتم مینجی پرید سرم
مینجی: دختره ی احمق کجا رفته بودییی؟
ا.ت: دستشویی
مینجی: آها دستشویی رفته بودی که دستت رو دلت بود و رنگ از رخت رفته بود؟
ا.ت: آره پریود شده بودم
مینجی: باشه منم باور کردم
ا.ت: (وی از ماتریکس خارج شد😂)
تو راه از مینجی جدا شدم داشتم میرفتم که یه چیزی رو دهنم گذاشته شد و سیاهی.....
چند ساعت بعد=
بیدار شدم رو تخت و تو یک اتاق نا آشنا بودم
ا.ت: اینجا کجاست من کجام؟
تهیونگ: به به بیدار شدی بیبی؟
ا.ت: تو کی هستی؟
تهیونگ: خودتو زدی به خری یا منو خر فرض کردی؟
ا.ت: ت...تووووو(فریاد)
تهیونگ: هووووو چته چه خبره اتاقو گذاشتی رو سرت
ا.ت: چرا منو آوردی اینجا اصلا اینجا کجاس؟(داد)
تهیونگ: خونه من حالا هم انقدر جیغ و داد نکن
ا.ت: خفه شووووووو
یهو تهیونگ اومد رو تخت و روم خیمه زد
تهیونگ: بیبی خیلی دوست داری به فاکت بدما
ا.ت: با...با....باشه ببخشید حالا هم برو اونور
تهیونگ: خیلی خب واست لباسی که امشب میخوام بپوشی رو برات گذاشتم رو بپوش بیا پایین
ا.ت: با..باشه
ایششش فکر میکنه کیه بهم دستور میده رفتم حموم و بعد از چند دقیقه رفتم بیرون و موهامو خشک کردم و یه لباس دیگه برداشتم باز بود ولی اونی که تهیونگ بهم داده بود خیلی بسته بود ایشششششش(زهرماااار)
با کمی دل درد رفتم تو کلاس اول من رفتم و بعد ده دقیقه تهیونگ اومد حالم زیاد خوش نبود این زنگ رو هم تموم شد و کلاس بعدیمون کنسل شد وسایلام رو جمع کردم و داشتم میرفتم مینجی پرید سرم
مینجی: دختره ی احمق کجا رفته بودییی؟
ا.ت: دستشویی
مینجی: آها دستشویی رفته بودی که دستت رو دلت بود و رنگ از رخت رفته بود؟
ا.ت: آره پریود شده بودم
مینجی: باشه منم باور کردم
ا.ت: (وی از ماتریکس خارج شد😂)
تو راه از مینجی جدا شدم داشتم میرفتم که یه چیزی رو دهنم گذاشته شد و سیاهی.....
چند ساعت بعد=
بیدار شدم رو تخت و تو یک اتاق نا آشنا بودم
ا.ت: اینجا کجاست من کجام؟
تهیونگ: به به بیدار شدی بیبی؟
ا.ت: تو کی هستی؟
تهیونگ: خودتو زدی به خری یا منو خر فرض کردی؟
ا.ت: ت...تووووو(فریاد)
تهیونگ: هووووو چته چه خبره اتاقو گذاشتی رو سرت
ا.ت: چرا منو آوردی اینجا اصلا اینجا کجاس؟(داد)
تهیونگ: خونه من حالا هم انقدر جیغ و داد نکن
ا.ت: خفه شووووووو
یهو تهیونگ اومد رو تخت و روم خیمه زد
تهیونگ: بیبی خیلی دوست داری به فاکت بدما
ا.ت: با...با....باشه ببخشید حالا هم برو اونور
تهیونگ: خیلی خب واست لباسی که امشب میخوام بپوشی رو برات گذاشتم رو بپوش بیا پایین
ا.ت: با..باشه
ایششش فکر میکنه کیه بهم دستور میده رفتم حموم و بعد از چند دقیقه رفتم بیرون و موهامو خشک کردم و یه لباس دیگه برداشتم باز بود ولی اونی که تهیونگ بهم داده بود خیلی بسته بود ایشششششش(زهرماااار)
- ۴.۰k
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط