ازدواج اجباریpart

ازدواج اجباری(part 2)

*جونگکوک ویو
دختره ی خنگ لجباز
رسیدیم به فرودگاه سئول و از هواپیما پیاده شدیم توی راه همش به این فکر میکردم که ا/ت بعد این همه سال چه شکلی شده هه اگه خوشگل شده باشه هنوزم اخلاقش همونه
رسیدیم به خونه ی عموم و وارد خونشون شدیم
احوال پرسی کردیمو نوبت رسید به ا/ت یه لباس مجلسی خوشگل پوشیده واهایی این همون ا/ت که توی بچگی همش باهم دعوا داشتیم
+س سلام دختر عمو
_سلام پسر عمو
+چقدر زشت تر شدی
_تو هم خیلی زشت شدی از تصورمم بیشتر زشت شدی
*ا/ت ویو
داشتم زر میزدم هندسام شده بود
_بفرمایید بشینید حتما خسته اید
م کوک=اره دخترم خیلی راه دور بود اخخ
_بله
نشستیم و من همش نگاهای سنگین روی خودم حس میکردم
یه نگاه کردم ببینم کیه دیدم کوکه تا من نگاش کردم نکاهشو ازم گرفت
ههه من زشت شدم اقا(پوزخند)
م ا/ت=دخترم با کوک یه لحظه برید اتاقتون ما حرف داریم باشه
_هوفف باشه
+چشم زن عمو
رفتیم توی اتاق که کوک گفت
+بانو تحویل نمیگیری مارو
_اخه میدونی من با خنگا زیاد حرف نمیزنم
+نه بابا
_اره بابا
ادامه دارد...
شرطا:
۳٠ لایک
۳۰ کامنت✨
دیدگاه ها (۵۱)

ازدواج اجباری(part 3)*ا/ت ویو *چند ساعت بعد*_هوفففف حرفاشون ...

ازدواج اجباری(part 4)*ا/ت ویو شب شده بود و میخواستیم بخوابیم...

چی میخوری؟ ها؟ چیپس میخوری؟ اره؟

معرفی فیک[ازدواج اجباری]ا/ت=۲۰سالشه و پدر و مادر و خاله و عم...

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط