بچه ها چندتا پارت بیشتر نمونده بزودی رمانم تموم میشه ^ـــ
بچه ها چندتا پارت بیشتر نمونده بزودی رمانم تموم میشه ^ـــــ^
نظرم یادتون نره دیگه آخراشه@ـــ@
✿ستارگان عاشق✿
پارت➒➎
❅سهون❅
با عصبانیت رفتم سمت دوتاشون.دست هیو رو محکم گرفتمو نگاش کردم.تعجب کرده بود.شی وون لبخند گوشه لبش بود.انگار داشت به حال و روزم میخندید.
دست هیو رو کشیدمو با خودم بردمش یه جای دیگه سرش داد زدم_داشتی چیکار میکردیییییی؟ دستشو گذاشت رو لبم&هیییش سهوووون آروم باش من بهت توضیح میدم ببین... _تو چرا داشتی باهاش میخندیدی؟ چرا بهش شکلات دادی.&اینااا نقشه س_چی؟ &من رفتم روانشناس.به گفته اون امکان داره که واقعا این خوابا واقعیت داشته باشه._هیومین اگه اون خوابا الکی بود چی؟بعدش میخوای چیکار کنی؟تنها امیدت فقط یه خوابه؟یا...اصلا الان میخوای چیکار کنی؟خودتو نزدیک کنی بهش بعدش چی؟ &هیپنوتیزم...اگه این راه نگرفت،من باهات میام...هرجایی که بگی...حتی اونور...حاضرم خوانندگی رو هم بزارم کنار.
_ینی...الان از من میخوای ولت کنم...پیش اون مرد هوس باز باشی،من میترسم هیومین...میترسم دل بهش ببندی...میترسم.دستمو گرفتو گذاشت رو قلبش&من قسم میخورم،قسم به عشق بینمون که تنها چیزیه که دارم،این قلب تا آخر برات میزنه،تا آخر.
_حداقل بزار بغلت کنم برای اینکه این چند مدت مجبورم تنهات بزارم.پرید بغلم,محکم به خودم فشردمش
✬6ماه بعد✬
❉هیومین❉
_شی وووون.خندید$جونم خانومی؟ _قول بده امروز هرجایی بردمت،باهام بیای و....هیچی نگی اوکی؟؟؟
$ای بلا مرده.باشه اما قبلش لبتو رد کن بیاد_فکرشم نکن.
از رو صندلی بلند شدم_برو آماده شو سریع$اگه نبوسمت نمیام
_باشه با جیون میرم خدافظ$خیله خب باشه باشه تسلیم
لبخند مصنوعی زدم،_من میرم.بدو بدو رفتم سمت خوابگاه،رسیدم جلو در سهونو دیدم جلوی در اتاقش وایساده بود،رفتم جلوش وایستادم.لبشو آروم اورد نزدیک لبم.یه لحظه لبش به لبم خورد که یهو در اتاق چان و بک باز شد.سریع روم رومو برگردوندم.سویونگ جیغ جیغ کنان با یونا اومدبیرون بک و چانم میخندیدن.۴ تاشون بهمون نگاه کردن سریع رفتم سمت در اتاقمو سهون وانمود کرد داره خمیازه میکشه.۶ ماه نتونستم حتی یه بار برم بغلش هیچ جایی نبود که ما راحت باشیم.
دلم خیلی میخواستتش...واقعا نیازش داشتم.///
بلاخره رفتیم سمت مطب روانشناسه.شی وون با تعجب نگام کرد$هی اینجا...برای چی اوردیم اینجا _امممم $مگه من دیوونه م_این عقیدت واقعا اشتباهه من شنیدم واقعا مشاوره های خوبی میده اوووم افزایش عشق و محبت...$اوووه باشه بریم.
با روان شناسم حسابی دوست شده بودم.ساعت جیبیشو در اورد*خوب باید ببینم چند درصد بهم علاقه دارید$چطوری *چشماتون و خوب وقتیکه اون شخص کنارتونه چطوری نفس میکشید.اول از آقا شروع میکنم.ساعتو گرفت جلوی چشم شی وونو تکونش داد.شی وون کاملا گیج شده بود،چشماشو بست.شی کیونگ خسته شده بود.بعد یه ربع هیپنوتیزم شد. اروم گفت*هیو سریع وقت کمی داریم.
با صدای لرزون گفتم_تو...تو قبلا با کسی ازدواج کردی؟$ن..نه به شی کیونگ نگاه کردم*یه جور دیگه بپرس. _تو فرزندی داری؟بچه ی نامشروع؟ $آره.
دهنم باز موند شی کیونگ دستشو گذاشت رو دهنش.به سختی ادامه دادم._اون الان کجاس؟چندسالشه؟دختره یا پسر؟کی با مادر اون بچه بودی؟ $تو بوسان با .....مادرش آشنا شدم....یه یتیم بدبخت...بود.منم اونشب مست بودم.متاسفانه باردار شد و دختری برام به دنیا اورد ۵ سال پیش....تو این ۵ سال دهنشو بستمو آبرومو حفظ کردم._خونش کجاست؟؟؟
❈ته یون❈
_الو بله کاریم داشتی؟ صداش میلرزید:میتونم جلو در خوابگاهتون ببینمت؟کتابتو میخواسم بدم. اوفی مشیدمو گفتم:باشه سوهو اومدم.گوشیو قطع کردمو انداختم رو میز
_اییییش اون از عشق اولم این از دومی از بس که این بچه خجالتیه.
سویونگ:خوب خاک تو
مخت کنن عشق منو داشته باش.امروز روم آبمیوه ریخت.چپ چپ نگاش کردم_اصلا ارومی و مهربونی از سر و روش میباره عشق یوناام که عشق اولیه منه پس خاک تو مخ اونم کنن.
$تو شانس نداری عزیزم اون موقع اس ام گیر میداد الان نه
اوفی کشیدمو رفتم جلو در خوابگاه.اولای تابستون بود هوووف از گرما مردم.یهو سوهو جلوم ظاهر شد.جیغ کشیدم.&ای بابا
کتابو از دستش قاپیدم._ممنون تنک یو وری وری ماچ. ۱ دیقه بهم نگاه کرد._از گرما مردم چیزی میخوای بگی؟
&امممم....امممم _امممم چیه خوب بگو &هیچی خدافظ من میرم.عین باد از جلوم رد شد.نکنه اینم منو دوست نداره,ولی خوب چرا انقد عجیب رفتار میکنه؟
#loverstars
نظرم یادتون نره دیگه آخراشه@ـــ@
✿ستارگان عاشق✿
پارت➒➎
❅سهون❅
با عصبانیت رفتم سمت دوتاشون.دست هیو رو محکم گرفتمو نگاش کردم.تعجب کرده بود.شی وون لبخند گوشه لبش بود.انگار داشت به حال و روزم میخندید.
دست هیو رو کشیدمو با خودم بردمش یه جای دیگه سرش داد زدم_داشتی چیکار میکردیییییی؟ دستشو گذاشت رو لبم&هیییش سهوووون آروم باش من بهت توضیح میدم ببین... _تو چرا داشتی باهاش میخندیدی؟ چرا بهش شکلات دادی.&اینااا نقشه س_چی؟ &من رفتم روانشناس.به گفته اون امکان داره که واقعا این خوابا واقعیت داشته باشه._هیومین اگه اون خوابا الکی بود چی؟بعدش میخوای چیکار کنی؟تنها امیدت فقط یه خوابه؟یا...اصلا الان میخوای چیکار کنی؟خودتو نزدیک کنی بهش بعدش چی؟ &هیپنوتیزم...اگه این راه نگرفت،من باهات میام...هرجایی که بگی...حتی اونور...حاضرم خوانندگی رو هم بزارم کنار.
_ینی...الان از من میخوای ولت کنم...پیش اون مرد هوس باز باشی،من میترسم هیومین...میترسم دل بهش ببندی...میترسم.دستمو گرفتو گذاشت رو قلبش&من قسم میخورم،قسم به عشق بینمون که تنها چیزیه که دارم،این قلب تا آخر برات میزنه،تا آخر.
_حداقل بزار بغلت کنم برای اینکه این چند مدت مجبورم تنهات بزارم.پرید بغلم,محکم به خودم فشردمش
✬6ماه بعد✬
❉هیومین❉
_شی وووون.خندید$جونم خانومی؟ _قول بده امروز هرجایی بردمت،باهام بیای و....هیچی نگی اوکی؟؟؟
$ای بلا مرده.باشه اما قبلش لبتو رد کن بیاد_فکرشم نکن.
از رو صندلی بلند شدم_برو آماده شو سریع$اگه نبوسمت نمیام
_باشه با جیون میرم خدافظ$خیله خب باشه باشه تسلیم
لبخند مصنوعی زدم،_من میرم.بدو بدو رفتم سمت خوابگاه،رسیدم جلو در سهونو دیدم جلوی در اتاقش وایساده بود،رفتم جلوش وایستادم.لبشو آروم اورد نزدیک لبم.یه لحظه لبش به لبم خورد که یهو در اتاق چان و بک باز شد.سریع روم رومو برگردوندم.سویونگ جیغ جیغ کنان با یونا اومدبیرون بک و چانم میخندیدن.۴ تاشون بهمون نگاه کردن سریع رفتم سمت در اتاقمو سهون وانمود کرد داره خمیازه میکشه.۶ ماه نتونستم حتی یه بار برم بغلش هیچ جایی نبود که ما راحت باشیم.
دلم خیلی میخواستتش...واقعا نیازش داشتم.///
بلاخره رفتیم سمت مطب روانشناسه.شی وون با تعجب نگام کرد$هی اینجا...برای چی اوردیم اینجا _امممم $مگه من دیوونه م_این عقیدت واقعا اشتباهه من شنیدم واقعا مشاوره های خوبی میده اوووم افزایش عشق و محبت...$اوووه باشه بریم.
با روان شناسم حسابی دوست شده بودم.ساعت جیبیشو در اورد*خوب باید ببینم چند درصد بهم علاقه دارید$چطوری *چشماتون و خوب وقتیکه اون شخص کنارتونه چطوری نفس میکشید.اول از آقا شروع میکنم.ساعتو گرفت جلوی چشم شی وونو تکونش داد.شی وون کاملا گیج شده بود،چشماشو بست.شی کیونگ خسته شده بود.بعد یه ربع هیپنوتیزم شد. اروم گفت*هیو سریع وقت کمی داریم.
با صدای لرزون گفتم_تو...تو قبلا با کسی ازدواج کردی؟$ن..نه به شی کیونگ نگاه کردم*یه جور دیگه بپرس. _تو فرزندی داری؟بچه ی نامشروع؟ $آره.
دهنم باز موند شی کیونگ دستشو گذاشت رو دهنش.به سختی ادامه دادم._اون الان کجاس؟چندسالشه؟دختره یا پسر؟کی با مادر اون بچه بودی؟ $تو بوسان با .....مادرش آشنا شدم....یه یتیم بدبخت...بود.منم اونشب مست بودم.متاسفانه باردار شد و دختری برام به دنیا اورد ۵ سال پیش....تو این ۵ سال دهنشو بستمو آبرومو حفظ کردم._خونش کجاست؟؟؟
❈ته یون❈
_الو بله کاریم داشتی؟ صداش میلرزید:میتونم جلو در خوابگاهتون ببینمت؟کتابتو میخواسم بدم. اوفی مشیدمو گفتم:باشه سوهو اومدم.گوشیو قطع کردمو انداختم رو میز
_اییییش اون از عشق اولم این از دومی از بس که این بچه خجالتیه.
سویونگ:خوب خاک تو
مخت کنن عشق منو داشته باش.امروز روم آبمیوه ریخت.چپ چپ نگاش کردم_اصلا ارومی و مهربونی از سر و روش میباره عشق یوناام که عشق اولیه منه پس خاک تو مخ اونم کنن.
$تو شانس نداری عزیزم اون موقع اس ام گیر میداد الان نه
اوفی کشیدمو رفتم جلو در خوابگاه.اولای تابستون بود هوووف از گرما مردم.یهو سوهو جلوم ظاهر شد.جیغ کشیدم.&ای بابا
کتابو از دستش قاپیدم._ممنون تنک یو وری وری ماچ. ۱ دیقه بهم نگاه کرد._از گرما مردم چیزی میخوای بگی؟
&امممم....امممم _امممم چیه خوب بگو &هیچی خدافظ من میرم.عین باد از جلوم رد شد.نکنه اینم منو دوست نداره,ولی خوب چرا انقد عجیب رفتار میکنه؟
#loverstars
۷.۱k
۲۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.