حقیقت پنهان

حقیقت پنهان🌱
part 14
ارسلان: پسورد دارههه
اونو میخوای چیکا کنییی.
محراب: وایساا
*زدم /1380/نشد
زدم /1208/دوباره باز نشد
ارسلان وای شت
فقط یه شانس دیگه داریم
محراب: دیگه هیچی
به ذهنم نمیرسه. سال تولدشو
فقط احتمال میدادم و روز و ماه تولدش .
ارسلان: داره میاد گوشیو بزار سر جاش.
محراب:*گوشیو سریع
گذاشتم سر جاش*
رضا:* رفتم پیش بچه ها نشستم
بین ارسلان و محراب*
رضا: خب ارسلان تو هنو سینگلی؟
ارسلان: داداش یه جوری میگی سینگلی حالا انگار خودت دوساله رل داری
محراب: خدایی اینو راس میگه
ارسلان:*دیدم ممد و متینم اومدن پیشمون و معلوم بود فهمیدن داریم درمورد چی حرف میزنم.*
متین: ولی این اقا رل که هیچی هفته ی دیگه عقدشه😐
*رو به ممد داشتم میگفتم*
ارسلان:*چشمام چار تا شد* جدیی میگیییی
ممد: من با شماعا حساب شوخی دارم؟
ارسلان: بعله داری
ممد: خب ولی نه سر این موضوع
ارسلان: او راس میگی
ممد: پس ببند
محراب: حالا اینارا ول کنین
بیا بغلم ببینم داداش
*رفتم ممدو بغل کردم.... وقتی از بغل ممد اومدم بیرون دیدم رضا..........

30 کام
12 لایک

بیاین اینم پارت. دیگه هی نگین بعدی رو بزارااااا😂. من دوروز پیش امتحان از همه درسام داشتم حالا دوباره فردا امتحان دارم. لطفا باهام کنار بیاین. مرسی که درکم میکنید ماچ بتون💙🦋
دیدگاه ها (۲۳)

حقیقت پنهان🌱part 15محراب: وقتی از بغل ممد اومدم بیرون دیدم ر...

https://wisgoon.com/panleo.chocolatehttps://wisgoon.com/panl...

حقیقت پنهان🌱part 14ارسلان: بلهمحراب: چن دیقه پیش رضا یهو غی...

حقیقت پنهان🌱part 13 با صدای رضا به خودم اومدم*.رضا: داداش خو...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۳رفتم سمت اتاق کارم نشستم پشت میز و...

تاجگذاری p10

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط