در من شهریست که بهار را سالهاست از یاد برده است

.
در من شهری‌ست که بهار را سال‌هاست از یاد برده است.
خیابان‌هایش رنگ پاییز دارند، و عطر سرد زمستان بر تنم سوز میزند...
اما خیالت!
ظهر تابستان من است.
گرم و سوزان.
اینجاست که عطشت به سرم میزند!
و تمام مردم شهر را
چون تو،
سراب میبینم...!

#مهران_رمضانیان
دیدگاه ها (۴)

گندشان بزند، مردم این طوری اند! عاشقت می شوند . ازت متنفر می...

مرا چه به قانون و سنت و عرف...در جهان من،حرف حرفِ چشم های تو...

چجوری بگم دلم برات تنگ شده که قلب تو هم جوری که قلبِ من به د...

شکفته بادا لبان من،که نیمه‌ماهِ نیمرخانِ تو را،شبانه می‌بوسن...

ثبت کاشان به عنوان پایتخت خلاقیت معماری دنیا

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط