خدا عادل نبود
یه جا توی کتاب کیمیاگر، وقتی همه اموال سانتیاگو رو ازش میدزدند کوئیلو اینطوری توصیف میکنه:
"چوپان با خود فکر کرد: همه ی این حوادث بین طلوع و غروب همین خورشید…
و دلش به حال خودش سوخت. چون گاهی در زمانی به کوتاهی یک فریاد ساده،همه چیز در زندگی زیر و رو میشود؛پیش از آنکه آدم بتواند خود را به آن عادت دهد.
از گریه کردن شرم داشت. هرگز جلوی گوسفندانش گریه نکرده بود. با این حال بازار خالی بود و او دور از سرزمین مادریش.
گریه کرد. چون خدا عادل نبود و به کسانی که به رویاهای خود باور داشتند،چنین پاداش میداد."
اما واقعیت اینه که اینطور نیست. در ادامه کتاب سانتیاگو متوجه میشه تمام رنجهایی که تو مسیر پیدا کردن گنج کشیده در جهت همون رویا و افسانه شخصیش بوده...
تو هم بدون خیلی وقتا تو درگیری های زندگی اگه چنین احساسی داشتی قطعا اشتباهه...
یکم صبوری کن...
#کیمیاگر
#پائولو_کوئیلو
#صبر#عدل
#زیبا
"چوپان با خود فکر کرد: همه ی این حوادث بین طلوع و غروب همین خورشید…
و دلش به حال خودش سوخت. چون گاهی در زمانی به کوتاهی یک فریاد ساده،همه چیز در زندگی زیر و رو میشود؛پیش از آنکه آدم بتواند خود را به آن عادت دهد.
از گریه کردن شرم داشت. هرگز جلوی گوسفندانش گریه نکرده بود. با این حال بازار خالی بود و او دور از سرزمین مادریش.
گریه کرد. چون خدا عادل نبود و به کسانی که به رویاهای خود باور داشتند،چنین پاداش میداد."
اما واقعیت اینه که اینطور نیست. در ادامه کتاب سانتیاگو متوجه میشه تمام رنجهایی که تو مسیر پیدا کردن گنج کشیده در جهت همون رویا و افسانه شخصیش بوده...
تو هم بدون خیلی وقتا تو درگیری های زندگی اگه چنین احساسی داشتی قطعا اشتباهه...
یکم صبوری کن...
#کیمیاگر
#پائولو_کوئیلو
#صبر#عدل
#زیبا
۴.۷k
۱۹ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.