امتحان
امتحان؟
(نامجون سونیا رو بغل کرده و دوتاشونم دراز کشیدن و نامجون داره اینیستا نگاه میکنه و سونیا هم سرشو گذاشته رو سینه ی نامجون و چشماشو بسته)
-ای چقدر یهو اینو هوس کردم
&(سرشو برمیگردونه و به گوشی نامجون نگاه میکنه)چی
-این دسر اما ننوشته چطور درست میشه
&عه من اینو بلدم
-واقعا
&اوم
-میتونی برام درستش کنی
&البته
-پس بریم پایین
& اوکی بریم(داشت بلند میشد که یهو تعادلش بهم میخوره )
-هی هی چیشد عزیزم خوبی(دستشو میگیره)
&چیزی نیست یه لحظه تعادلم بهم خورد
-باشه دستمو بگیر بریم پایین
&نیازی نیست بابا
-مطمعنی
&اوهم
-خوب الان باید چطوری درستش کنیم
&خیلی راحته
-کمک میخوای
&نه ممنون
-باشه پس منم اینجا میشینم تا آماده بشه
&باشه
-(تو کل وقتی که سونیا داشت دسر رو درست میکرد نامجون با یه لبخند چال گونه ی نگاهش میکرد)
& بابا چرا اینطوری نگام میکنید
-خیلی خوشگلی هم خوشگلی هم شیرین وقتی هم داری آشپزی میکنی قشنگ دلمو میبری
&(به لبخند میزنی درست مثل باباش)
-واقعا خیلی بی نقصی
&خوب آماده شد
-اووو چه زود
&بفرمایید
-وایسا تستش کنم اوم از تصورمم بهتره واقعا عالیه
&خوشحالم خوشتون اومده
-مگه میشه خوشم نیاد ماه من (میشونتش رو پاهاش و بغلش میکنه)
&دستشو میندازه دور گردنش
-خودت نمیخوری
&نه
-چرا عزیزم
&من از چیزای شیرین خوشم نمیاد
-واقعا میگی
&اوم
-پس چرا من نمیدونستم
&عجیبه اما هیچ کس اینو نمیدونه
-من باید بیشتر باهات وقت بگذرونیم
&چطور
-هیچی راجبت نمیدونم
&اینطوری هم نیست
-چرا هست
&در اصل من آدم تو داری هستم
-این خیلی خوبه اما نمیخوام برای من اینطوری باشی
&هرچی شما بگید
-فدات شم نفسم(میبوستش) راستی اینم خیلی خوب بود ممنونم
&خوشحالم خوشتون اومد(ظرفارو جمع میکنه و میزاره تو ماشین)
-کمک میخوای گلم
&نه ممنونم
ادامه دارد...
(نامجون سونیا رو بغل کرده و دوتاشونم دراز کشیدن و نامجون داره اینیستا نگاه میکنه و سونیا هم سرشو گذاشته رو سینه ی نامجون و چشماشو بسته)
-ای چقدر یهو اینو هوس کردم
&(سرشو برمیگردونه و به گوشی نامجون نگاه میکنه)چی
-این دسر اما ننوشته چطور درست میشه
&عه من اینو بلدم
-واقعا
&اوم
-میتونی برام درستش کنی
&البته
-پس بریم پایین
& اوکی بریم(داشت بلند میشد که یهو تعادلش بهم میخوره )
-هی هی چیشد عزیزم خوبی(دستشو میگیره)
&چیزی نیست یه لحظه تعادلم بهم خورد
-باشه دستمو بگیر بریم پایین
&نیازی نیست بابا
-مطمعنی
&اوهم
-خوب الان باید چطوری درستش کنیم
&خیلی راحته
-کمک میخوای
&نه ممنون
-باشه پس منم اینجا میشینم تا آماده بشه
&باشه
-(تو کل وقتی که سونیا داشت دسر رو درست میکرد نامجون با یه لبخند چال گونه ی نگاهش میکرد)
& بابا چرا اینطوری نگام میکنید
-خیلی خوشگلی هم خوشگلی هم شیرین وقتی هم داری آشپزی میکنی قشنگ دلمو میبری
&(به لبخند میزنی درست مثل باباش)
-واقعا خیلی بی نقصی
&خوب آماده شد
-اووو چه زود
&بفرمایید
-وایسا تستش کنم اوم از تصورمم بهتره واقعا عالیه
&خوشحالم خوشتون اومده
-مگه میشه خوشم نیاد ماه من (میشونتش رو پاهاش و بغلش میکنه)
&دستشو میندازه دور گردنش
-خودت نمیخوری
&نه
-چرا عزیزم
&من از چیزای شیرین خوشم نمیاد
-واقعا میگی
&اوم
-پس چرا من نمیدونستم
&عجیبه اما هیچ کس اینو نمیدونه
-من باید بیشتر باهات وقت بگذرونیم
&چطور
-هیچی راجبت نمیدونم
&اینطوری هم نیست
-چرا هست
&در اصل من آدم تو داری هستم
-این خیلی خوبه اما نمیخوام برای من اینطوری باشی
&هرچی شما بگید
-فدات شم نفسم(میبوستش) راستی اینم خیلی خوب بود ممنونم
&خوشحالم خوشتون اومد(ظرفارو جمع میکنه و میزاره تو ماشین)
-کمک میخوای گلم
&نه ممنونم
ادامه دارد...
- ۹.۴k
- ۱۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط