امتحان
امتحان؟
&خوب تموم شد
-بیا اینجا ببینم کوچولوی من
&(میره تو بغل نامجون و سرشو میزاره رو شونش)اما من دیگه بزرگ شدما
-اره اما هنوزم برای من همون دختر کوچولوی هستی که شبا وقتی خسته از سرکار میومدم میپرید تو بغلم(موهاشو نوازش میکنه)
&بابا جونم
-بله
&اینو میدونستید؟
-چیو فسقلم
&اینکه خیلی دوستون دارم(حلقه ی دستای ظریف و کوچیکش رو دور بدن پدرش تنگتر میکنه)
-اما من دوست ندارم
&چی(سرشو بر میدارم از رو سینه نامجون)
-حتی عاشقتم نیستم
&چی دارین میگین
-دیوونتم نیستم
&(با چهره ی ناراحت از تو بغل نامجون در میاد و چند قدمی ازش فاصله میگیره )
-من ترو میپرستم(دوباره نزدیکش میشه و بغلش میکنه)
&(با خوشحالی به پدرش نگاه میکنه و لبخند میزنه) نگرانم کردین
-تو چه فکری کردی خوشگلم فکر کردی من واقعا دوست ندارم ؟
&یه لحظه اره
-دیگه هیچ وقت این فکرو نکن (با موهاش بازی میکنه)
&بابا
-بله عزیزم
&میشه برام کتاب بخونید
-البته خوشگلم بیا بشین اینجا
&(میشینه کنار نامجون و سرشو میزاره رو پاهاش و دراز میکشه و چشماشو میبنده)
-خوب کتاب مورد علاقتو میخونم «شازده کوچولو»
&این همون کتابی نیست که تو بچگی هر شب برام میخوندید و من عاشقش بودم
-چرا عزیزم همونه
&(با لبخند به پدرش گوش میده)
-بزار این پتو رو هم بکشم روت کردن نشه
&ممنونم
-داشتم کتاب میخوندم که یهو دیدم سونیا خیلی ناز خوابش برده کتاب رو گذاشتم کنار و بغلش کردم بردم گذاشتمش رو تختش و بوسه ی به پیشونیش زدم و کنارش دراز کشیدم بغلش کردم و عطر تنش رو وارد ریه هام کردم و کنارش به خوابی عمیق فرو رفتم
🩷پایان🩷
&خوب تموم شد
-بیا اینجا ببینم کوچولوی من
&(میره تو بغل نامجون و سرشو میزاره رو شونش)اما من دیگه بزرگ شدما
-اره اما هنوزم برای من همون دختر کوچولوی هستی که شبا وقتی خسته از سرکار میومدم میپرید تو بغلم(موهاشو نوازش میکنه)
&بابا جونم
-بله
&اینو میدونستید؟
-چیو فسقلم
&اینکه خیلی دوستون دارم(حلقه ی دستای ظریف و کوچیکش رو دور بدن پدرش تنگتر میکنه)
-اما من دوست ندارم
&چی(سرشو بر میدارم از رو سینه نامجون)
-حتی عاشقتم نیستم
&چی دارین میگین
-دیوونتم نیستم
&(با چهره ی ناراحت از تو بغل نامجون در میاد و چند قدمی ازش فاصله میگیره )
-من ترو میپرستم(دوباره نزدیکش میشه و بغلش میکنه)
&(با خوشحالی به پدرش نگاه میکنه و لبخند میزنه) نگرانم کردین
-تو چه فکری کردی خوشگلم فکر کردی من واقعا دوست ندارم ؟
&یه لحظه اره
-دیگه هیچ وقت این فکرو نکن (با موهاش بازی میکنه)
&بابا
-بله عزیزم
&میشه برام کتاب بخونید
-البته خوشگلم بیا بشین اینجا
&(میشینه کنار نامجون و سرشو میزاره رو پاهاش و دراز میکشه و چشماشو میبنده)
-خوب کتاب مورد علاقتو میخونم «شازده کوچولو»
&این همون کتابی نیست که تو بچگی هر شب برام میخوندید و من عاشقش بودم
-چرا عزیزم همونه
&(با لبخند به پدرش گوش میده)
-بزار این پتو رو هم بکشم روت کردن نشه
&ممنونم
-داشتم کتاب میخوندم که یهو دیدم سونیا خیلی ناز خوابش برده کتاب رو گذاشتم کنار و بغلش کردم بردم گذاشتمش رو تختش و بوسه ی به پیشونیش زدم و کنارش دراز کشیدم بغلش کردم و عطر تنش رو وارد ریه هام کردم و کنارش به خوابی عمیق فرو رفتم
🩷پایان🩷
- ۹.۸k
- ۱۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط