سرنوشت

"سرنوشت "
p,24
.
.
.
جیهوپ : آره اره من برم بطری بیارم
.
رفت بطری آب اورد .. چرخوند..
.
کوک : خب ته جرعت با حقیقت ..
.
ته : حقیقت ‌.
.
همه : اوو
.
کوک : تاحالا عاشق شدی ؟
.
ته : آره
.
ا/ت : جدییییییییی
.
ته : آره
.
دوباره بطری رو چرخوند ...
.
ا/ت : خب هلن جونم جرعت یا حقیقت ..
.
هلن : ( چشماشو تیز کردم ) جرعت ..
.
همه : اووو
.
ا/ت : ( لبخند شیطانی ) مردتو به مدت ۲ دیقه ببوس .. از اون بوس خوشگلا
.
جیهوپ : ولی جونگ سو ...( بازم اسم پسرشونو یادم رفته وای 🤣 از این به بعد جونگ سو عه اوکی )
.

ا/ت : الان که خوابه .
.
هلن : بدمم نمیادا ( نگاه شیطونی)
.
چیهوپ : بیا بیب
.
هلن رفت نزدیک و نشست رو پای جیهوپ و دستاشو دور گردن مردش حلقه کرد و جیهوپ هم دستشو دور کمر معشوقش برد و باهم بوسه ای زیبا و پر لذت رو شروع کردن .... انگار خیلی وقت بود منتظر همچین فرصتی بودن
.
.
.
دیدگاه ها (۱۰)

"سرنوشت "p,25...اینگار خیلی وقت بود منتظر این فرصت بودن ...د...

راستی ۳۰۰ تاییپون مبارکککککک جیلیلیلیلی💗🥲

"سرنوشت " p,23...هوفف بالاخره ی نفس راحت از دست این دختر کشی...

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

سرنوشت "p,26...بدنم مور مور شد و این از نگاه بچه ها مخفی نمو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط