پارت
پارت ۳
ویو همچنان ا.ت
ماشین بابام اونور خیابون پارک کرد ... فیلیکس و بابام از ماشین پیاده شدن و رفتن مغازه از اونجایی که جلوی مغازه شیشه ای بود داخل معلوم بود..... بابام و فیلیکس گرون ترین خوراکی ها رو میخریدن...
میدونین چی جالبه ... به من پول خوراکی یک زنگ رو هم نمیده ولی برای اون بهترین خوراکیا رو میخره. تو همین فکرا بودم که یکدفعه یه بطری آب روم ریخته شد. و اون شخص سریع دوئید و رفت... چون سرعتش خیلی زیاد بود قیافشو ندیدم. یه پسره سریع امد سمتمو بهم گفت:
#:برات قلدوری میکنن؟
+:اوهوم
#:برو تو آفتاب بشین سرما نخوری.
داشت میرفت که گفتم:
+:وایسا....تازه واردی؟
#:آره... من دیگه برم دیرم میشه.. مراقب خودت باش.
+:باشه.ممنونم.خدافظ
چند دقیقه وایسادم بعد رفتم داخل مدرسه،،، به کلاس که رسیدم......
ویو همچنان ا.ت
ماشین بابام اونور خیابون پارک کرد ... فیلیکس و بابام از ماشین پیاده شدن و رفتن مغازه از اونجایی که جلوی مغازه شیشه ای بود داخل معلوم بود..... بابام و فیلیکس گرون ترین خوراکی ها رو میخریدن...
میدونین چی جالبه ... به من پول خوراکی یک زنگ رو هم نمیده ولی برای اون بهترین خوراکیا رو میخره. تو همین فکرا بودم که یکدفعه یه بطری آب روم ریخته شد. و اون شخص سریع دوئید و رفت... چون سرعتش خیلی زیاد بود قیافشو ندیدم. یه پسره سریع امد سمتمو بهم گفت:
#:برات قلدوری میکنن؟
+:اوهوم
#:برو تو آفتاب بشین سرما نخوری.
داشت میرفت که گفتم:
+:وایسا....تازه واردی؟
#:آره... من دیگه برم دیرم میشه.. مراقب خودت باش.
+:باشه.ممنونم.خدافظ
چند دقیقه وایسادم بعد رفتم داخل مدرسه،،، به کلاس که رسیدم......
- ۳.۱k
- ۰۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط