رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۵۱
دیانا: دستمو روی چشام گذاشتم و مالشی دادم
ارسلان: مثل این دختر بچه پنچ ساله ها چشاشو می مالید خندم گرفته بود معذب تو جاش تکون خورد
دیانا: صبح بخیر
ارسلان: صبح توام بخیر
دیانا: دستمو رو چشام گذاشتم و مالشی دادم
ارسلان: انقدر نبال اون چشاتو
دیانا: چشم
ارسلان: اشاره ای به قفسه سینه اش کردم و گفتم نمیسوزه
دیانا: نه خوبم
ارسلان: پاشو بریم صبحانه بخوریم
دیانا: نشستیم سر میز کمی صبحانه خوردم داشتم میز و جمع میکردم که به احساس چیزی بین باهام یه دستشویی رفتم ای وای چقدر بد شانسی آخه الان عادت ماهیانه شدم خدایا من الان چیکار کنم الان بخوام برم ارباب نمیزاره ولی امتحانش ضرر نداره داره لباسمو پوشیدم از اتاق اومدم بیرون سمت در رفتم
پارت ۵۱
دیانا: دستمو روی چشام گذاشتم و مالشی دادم
ارسلان: مثل این دختر بچه پنچ ساله ها چشاشو می مالید خندم گرفته بود معذب تو جاش تکون خورد
دیانا: صبح بخیر
ارسلان: صبح توام بخیر
دیانا: دستمو رو چشام گذاشتم و مالشی دادم
ارسلان: انقدر نبال اون چشاتو
دیانا: چشم
ارسلان: اشاره ای به قفسه سینه اش کردم و گفتم نمیسوزه
دیانا: نه خوبم
ارسلان: پاشو بریم صبحانه بخوریم
دیانا: نشستیم سر میز کمی صبحانه خوردم داشتم میز و جمع میکردم که به احساس چیزی بین باهام یه دستشویی رفتم ای وای چقدر بد شانسی آخه الان عادت ماهیانه شدم خدایا من الان چیکار کنم الان بخوام برم ارباب نمیزاره ولی امتحانش ضرر نداره داره لباسمو پوشیدم از اتاق اومدم بیرون سمت در رفتم
- ۳.۶k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط