🥀 ال ک س ا و آدم ه ای ع ج ی ب 🥀
🥀 الکسا و آدم های عجیب 🥀
#پارت_نهم
کلید و وارد در انباری بزرگ انداختیم و داخلش شدیم
از اونی که فکرشم میکردم اینبار تاریک تر بود !
با ترس و کنجکاوی به اطرافمون نگاه کردیم
پنج مین گذشت که داداشم به زبون اومد
- الکسا دیدی بهت گفتم توهم زدی ؟ حالا هی انکار کن تو..
با افتادن یکی از کارتون های انباری بقیه ی حرف الکس تو دهنش ماسید !
نگاه هر دومون سمت صدایی که اومد برگشت .. یه مرد بود ! کامل که نه ولی کمی نمایان بود . با وحشت دستای همدیگه رو گرفتیم و محکم فشردیم
اون مرده همون جوری با چشمای بیش از حد بزرگ و سفیدش به ما زل زده بود ! انگار رو هوا بود که کم کم همون جوری صاف به سمتمون حرکت کرد .. داشت قلبم می ایستاد که یهو سرعتشو بیشتر کرد و از رومون گذشت و غیب شد
جیغ وحشتناکی کشیدیم و افتادیم زمین
هنوزم تو شک بودیم .. نفسامون بریده بریده بیرون میومد
+دا..داش حالا باور..کردی که .. راست می گفتم ؟!
نگاهشو آروم روم سر داد و با بالا پایین کردن یواش سرش ، جوابمو داد
دستمو گرفت و از انباری زدیم بیرون
نه اینکه خیلی مشتاق این پارت بودین زود گذاشتم :/
#پارت_نهم
کلید و وارد در انباری بزرگ انداختیم و داخلش شدیم
از اونی که فکرشم میکردم اینبار تاریک تر بود !
با ترس و کنجکاوی به اطرافمون نگاه کردیم
پنج مین گذشت که داداشم به زبون اومد
- الکسا دیدی بهت گفتم توهم زدی ؟ حالا هی انکار کن تو..
با افتادن یکی از کارتون های انباری بقیه ی حرف الکس تو دهنش ماسید !
نگاه هر دومون سمت صدایی که اومد برگشت .. یه مرد بود ! کامل که نه ولی کمی نمایان بود . با وحشت دستای همدیگه رو گرفتیم و محکم فشردیم
اون مرده همون جوری با چشمای بیش از حد بزرگ و سفیدش به ما زل زده بود ! انگار رو هوا بود که کم کم همون جوری صاف به سمتمون حرکت کرد .. داشت قلبم می ایستاد که یهو سرعتشو بیشتر کرد و از رومون گذشت و غیب شد
جیغ وحشتناکی کشیدیم و افتادیم زمین
هنوزم تو شک بودیم .. نفسامون بریده بریده بیرون میومد
+دا..داش حالا باور..کردی که .. راست می گفتم ؟!
نگاهشو آروم روم سر داد و با بالا پایین کردن یواش سرش ، جوابمو داد
دستمو گرفت و از انباری زدیم بیرون
نه اینکه خیلی مشتاق این پارت بودین زود گذاشتم :/
۳.۰k
۲۴ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.