از من که پیامبر تنهایی و گریزم بشنو تا دیر نشده به یک قص

از من که پیامبر تنهایی و گریزم بشنو، تا دیر نشده به یک قصه‌ی عشقی ساده تن بده.
به یک علاقه‌ی گرم، دوسویه و لبریز مهر و مدارا.
محاکمه نکن.
محاکمه نشو.
فرصت بده، فرصت بخواه.
عجله نکن.
شوریده نشو، پیش از موعد.
بگذار زمانش برسد.
از یاد نبر کسی که کنار توست، والدینت یا غول چراغ جادویت نیستند.
به تنهایی‌ت احترام بگذار، حریم تنهاییش را از او نگیر، و از یاد نبر ما شدن، انکار اهمیت من‌های پیشین نیست.
پیش‌داوری نکن.
ذهنت را از حکم‌های کلی- این اعتیاد احمقانه‌ی انسان- خالی نگه دار.
از وصل نترس.
از حال خوب تازه و ناشناس، پناه نبر به حال بد امن.
دیدگاه ها (۲۲۷)

ما اغلب معتقدیم عشق رنج است. بدتر، ادبیات فارسی عشق را فرزند...

زنی که دوستت داشت از من رفت. زنی که از جنون جهانش به صدای تو...

میخوام بهت بگم بعضی شبها خواب می‌بینم از پنجره‌های خونه خون ...

افتخاری باشد اگر در این دنیا، به این است که کسی را دوست داری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط