فرشته کوچولو من

فرشته کوچولو من
پارت ۹۹
[ویو فردا]
[ویو هارین]
تقریباً ساعت ۶ بلند شدم
لباس ورزشی پوشیدم
و به سمت طبقه پایین رفتم
حالا می گید چرا کیم همیشه صبح زود ورزش می کنه
معلومه وقتی خودش عذاب می کشه باید من هم عذاب بده
هارین: صبح بخیر
خیلی جدی گفت
تهیونگ: صبح بخیر.....
و بعد به بیرون رفتیم اونقدر حیاط عمارت بزرگ که گفتن نداره
کل حیاط دویدم
البته خودش هم می دوید
به نفس نفس افتادم... ولی اون خیلی عادی بود
یکم ایستادم و دوباره شروع کردم
خودش به سمت یک قسمت عمارت رفت که یک ورزشگاه کامل بود رفت
منم که تموم شدم رفتم دوش گرفتم
و استایل خیلی شیک مرتب زدم
و به سمت طبقه پایین رفتم کیم نشسته بود
هارین: من می رم....پیش پدربزرگم
تعجب کرد
تهیونگ: باشه.... ولی منم میام دلم براش تنگ شده
همراه کیم سوار ماشین شدیم
البته کیم خودش رانندگی نمی کنه و راننده داره
و الان عین جغد بغلم نشسته
خودش کم بود که به جز راننده یک بادیگارد هم جلو بود
بعد ۳۰ مین به رستوران پدربزرگ رسیدیم
پیاده شدیم
کیم انگار تردید داشت
هارین: بیا بریم بابابزرگ خیلی مهربون تر از قبل
جلو رفتم اونم اومد
با بابابزرگ دیدنم سریع بغلم کرد
محکم بغلش کردم
هارین: دلم برات تنگ شده بود