ازش پرسیدم این زخما کی خوب میشن

ازش پرسـیدم: این زخما کی خـوب می‌شن؟
گفت: نخـواه که خوب بشن، بخواه که همراهـت بشن.
گفتم: یعـنی تا ابد باید به تن بکشـم این زخمـارو؟
گفت: این زخـما یه مرزن... مرز بین چیـزی که بودی و چیزی که شـدی.
این مرزو باید همیشـه حفظ کنی توو از این به بعد زندگیـت، توو انتـخاب‌هایی که خواهی داشت،
توو رابطـه ات با آدم‌ها.
به مرور می‌بینـی این زخـم‌ها بـرات قابل درک می‌شن انقدر که دیگـه دردت نمیاد؛
اینجاست که دیگه میشـن برات یه جای زخم، نه خـود زخم... میشن یادگـاری... می‌شن تجـربه
توو پیچ و خـمای زندگیت وقتی بهشـون نگاه می‌کنی
درسـات رو یادت میارن و کمکت میکنن که قدم بعدیـت رو محکم‌تر و سنجیـده‌تر برداری.
این زخـمارو دوست داشـته باش، اونا تورو بزرگتـر کردن.
دیدگاه ها (۰)

گیرم که بهرحال مرا برده ایی از یادگیرم که زمان خاطره ها را ب...

برکه بودم، سایه‌ای افتاد و خوابم را گرفتبغض ابری آمد و آرام ...

شماچه میدونین بعضی آدمها چه زجری میکشن که جلویِ چشمای شما قو...

ﺧﯿﻠــــــــﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻭﻥ ﻧﯿﺴﺖ !!ﺑﺮﺍﺵ ﺣــــﺮﻑﺑﺰﻧﻢ؛ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺍﺯ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط