گیرم که بهرحال مرا برده ایی از یاد

گیرم که بهرحال مرا برده ایی از یاد
گیرم که زمان خاطره ها را به فنا داد
گیرم نه تو گفتی .. نه شنیدی .. نه تو بودی ..
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد
با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی ؟
یک بار دلت یادِ منِ خسته نیفتاد ؟
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی ؟
یک ذره دلت تنگ نشد خانه ات آباد ؟
این بود سزایِ منِ دلخسته ی عاشق ؟
شیرین رقیبان شده ایی از لجِ فرهاد ؟
باشد ، گله ایی نیست!... خدا پشت و پناهت
احوالِ خودت خوب...دمت گرم...دلت شاد
دیدگاه ها (۲)

برکه بودم، سایه‌ای افتاد و خوابم را گرفتبغض ابری آمد و آرام ...

از تو دل کندم که تمرین شکیبایی کنمتا خودم را تشنهٔ روزی که م...

ازش پرسـیدم: این زخما کی خـوب می‌شن؟گفت: نخـواه که خوب بشن، ...

شماچه میدونین بعضی آدمها چه زجری میکشن که جلویِ چشمای شما قو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط