پرسید به خاطر کی زنده هستی با اینکه دلم می خواست با تما

پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش
گفتم به خاطر هیچ کس.
پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو"
با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز.
ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک تو چشمانش جمع شده بود
گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است.
دیدگاه ها (۱۴)

دستاشو مشت کرده بود پرسیدم توی مشتت چیه ؟ گفت : خودت نگاه کن...

تقدیم به همه مادرهای مهربان کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا...

جان بلانکارد” از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد ...

هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم ولی بدون تو مهتاب را نمی خواهم...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

⏤͟͟͞͞▣ Between ashes and light ⏤͟͟͞͞▣part ۱۳بود.چشمانش سرخ...

دو پارتی از جینبعدش پا شد اومد سمتتا.ت تو ذهنش :همونطور که د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط