هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم

هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم
ولی بدون تو مهتاب را نمی خواهم
برای آمدنت گرچه راه کوتاه است
هنوز هم که هنوز است چشم در راهم
سلام ... روز قشنگی ست ... دوستت دارم ...
چقدر عاشق این جمله ‫های کوتاهم‬
‬ هوای بودن یک عمر با تو را دارم
منی که دلخوش دیدارهای گهگاهم
برای گفتن یک حرف عاشقانه فقط
اسیر سخت ترین زخم های جانکاهم
بدون تو همه ی لحظه ‫ها به این فکرند‬
‬ که تیغ را بگذارند بر گلوگاهم
دیدگاه ها (۱۳)

جان بلانکارد” از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد ...

پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام و...

آن شب وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است...

وقتی سر کلاس بودم همه حواسم به دختری بود که کنارم نشسته بود ...

عشق ( درد بی پایان)

عاشقانه های شبنم با مادرم زهرا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط