part53

از تهیونگ جدا شدم
ا/ت: دیوونه شدی؟ اول یونهو بعد من؟
تهیونگ: من یونهو رو نبوسیدم و اجازه ندادم همچین کاری کنه گریه نکن ارایشت خراب میشه
ا/ت: باور نمیکنم
تهیونگ: من عاشقتم ا/ت کسی نیست که به اندازه یا بیشتر از تو عاشقش باشم
ا/ت: دروغ میگی
تهیونگ: ا/ت من هیچ حسی به یونهو ندارم دیروز هم تو اتاقم هیچی بهش نگفتم فقط میخواستم تو..
ا/ت: من حسودی کنم؟
تهیونگ: 🤭
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: جانم
ا/ت: دوسم داری
تهیونگ: اهمم
رفتم بغلش کردم
یه صدایی از دور شنیدم
جونهو: ا/ت
ا/ت: صدای بابامه
تهیونگ: صبر کن میخوای اینجوری بری
ا/ت: چیشده؟
تهیونگ: رژ لبت خراب شده
ا/ت: چی؟
تهیونگ: شوخی کردم برو
با خوشحالی رفتم
جونهو: بیا بریم داخل
ا/ت: بریم
رفتیم داخل بعد از چند دقیقه تهیونگ اومد
تهیونگ هم اومد کنارم نشست
تهیونگ: الان بابابزرگ میخواد صحبت کنه
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: بله
ا/ت: بیا نزدیک
تهیونگ: جان چیشده
ا/ت: الان رابطه ما باهم چیه؟
تهیونگ: چی فکر میکنی؟
ا/ت: چیز خوبی نمیاد تو ذهنم
تهیونگ: چرا؟
ا/ت: شوخی کردم یعنی تو دوست پسر منی؟
تهیونگ: چی؟ نمیدونم ولی تو دوست دخترمی
ا/ت: 🤭

فردا
ا/ت از خواب بیدار شدم
دیشب فکر کنم خیلی خوشگل شده بودم من ارایش کردن بلد نیستم باید برم کلاس و یاد بگیرم چون من دیگه سینگل نیستم باید خوشگل باشم که دوست پسرم از فیسم لذت ببره
نگاه به ساعت کردم وایی نه دیرم شده سریع اماده کردم رفتم در اتاق تهیونگ باز کردم
تهیونگ: برو بیرون دارم لباس میپوشم
سریع درو بستم

بعد از چند دقیقه
تهیونگ: بیا داخل
ا/ت: ببخشید در نزدم
تهیونگ: مدل موهام خوبه؟
ا/ت: اره
تهیونگ: تو نمیخوای موهاتو ببندی اذیتت نمیکنه
ا/ت:موهامو ببندم؟
تهیونگ: بیا الان موهاتو میبندم
ا/ت:باشه
تهیونگ: ا/ت پات زخم شده؟
ا/ت: دیشب که افتادم زخم شد
تهیونگ: درد نمیکنه
ا/ت: نه خوبه
تهیونگ: بریم صبحونه بخوریم
دستشو گرفتم
ا/ت: نه
تهیونگ: چرا
ا/ت: وقت داریم میشه بریم یه صبحونه دو نفری بیرون بخوریم؟
تهیونگ: نمیدونم بریم؟
ا/ت: اهمم
تهیونگ: باشه
دست تهیونگ گرفته بودیم رفتیم پایین همه داشتند صبحونه میخوردند دستمو از دست تهیونگ جدا کردم
ا/ت:ما بریم
جونهو: کجا صبر کنید بیاید صبحونه بخورید
تهیونگ: نه توراه یه چیزی میخوریم
جونهو: باز میخوای به دخترم سخت بگیری ا/ت اگر باهاش مشکل داری بگو
ا/ت: نه بابا خودم بهش گفتم بریم بیرون یه چیزی بخوریم
رانا: فعلا بیاید اینجا
یه نگاهی به تهیونگ کردم
ا/ت: باشه
داشتیم صبحونه میخوردیم گوشیم پیام اومد
[کیم تهیونگ🍯(رئیس💩😡🤢)]
تهیونگ: ناراحت نشو شب باهم شام میخوریم🎀
ا/ت: OK🌸
ا/ت: راستی یونهو کجاست؟
رانا: خانوادش اومدند رفت
پدربزرگ: تهیونگ...
دیدگاه ها (۶۲)

part54

part55

part52

سلام سلام خیلی خیلی متاسفم که نتونستم تو این چند روز بزارم م...

love Between the Tides³⁸یک هفته بعد تهیونگرفتم کلاس تهیونگ:س...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط