وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج

وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج کنی ...
پارت آخر
بالاخره تونستم پولم و از لنا بگیرم و به جرم اخازی بندازینش زندان
باید برم پیش ا.ت و از دلش در آرم
پرش زمانی پیش ا.ت
داشتم غذا درست میکردم که کوک اومد تو
-ا.تتتتت(داد)
من خیلی ترسیدم دستام می‌لرزید جدا می‌لرزید
+بله
-یه کاری برام بکن
+چه کاری
-بشین
رفتم و نشستم رو مبل اونم اومد اما تو دستاش یه چیزی بود
-حاضری اینبار با عشق باهام ازدواج کنی من دوستت دارم(جریان لنا رو تعریف می‌کنه)
حالا بگو حاضری اینبار با عشق باهام ازدواج کنی
+اما تو دوست نداری یا یه هرزه ی جنده ازدواج کنی
-ببخشید اولا بخاطر اون بود که اینجوری کردم منو ببخش اون همه جای خونم و ماشینام دوربین و میکروفون گذاشته بود
+به یه شرط باهات ازدواج میکنم
-چی؟
+اینکه دیگه کتکم نزنی
و جای شلاقاشو نشونش دادی
که یهو کوک سرشو آورد روی شکمت و اونو بوسید
-هیچوقت دیگه هیچوقت
+پس بله حاضرم با عشق باهات ازدواج کنم
و بعد ابراز محبت شدید بهم کرد
_شکلات خوردی؟
+اره
_لبات مزه ی توت فرنگی و شکلات میده فرشتم
+مرسی زیبام

پایان
دیدگاه ها (۳)

وقتی زنش بودی ولی اون تو رو خدمتکارش می‌کنهپارت اولعلامت کوک...

وقتی زنش بودی ولی اون تو رو خدمتکارش می‌کنهپارت دومویو صبحصب...

وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج کن...

وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج کن...

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

love Between the Tides²⁵چند دقیقه بعدم: چیکار میکنی؟ ا/ت: هی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط