ای سرآغاز غزلهای من ای مهتابی

"ای سرآغاز غزلهای من ای مهتابی
پیله ی چشم مرا ای سبب بی خوابی

تو شبیه تَن ماهی، به خیالم هرشب
از دل انگیزترین منظره ها می تابی

با عیار تو دلم حسّ خودش را سنجید
بسکه ای جاذبه ی حضرت گندم، نابی!

روی این زخم پر از وحشتِ انبوه نمک
گرمی دست شفا بخش خدایی، آبی

کاش می شد که مرا از همه بهتر، یکبار
پشت کمیاب ترین بغضِ خدا دریابی

🍃❤️
دیدگاه ها (۰)

"بنگر ز شور افتاده ام،غوغا ندارمدرمانده و خسته،دلی،شیدا ندار...

ای دوست بیا که ما تورائیمبیگانه مشو، که آشناییمرخ بازنمای، ت...

شکستنی تر از آنم که ضربه ام بزنیرفیقِ کهنه دلم را چگونه میشک...

"حال من غمگین است..وکسی نیست بگوید که چرا؟منم و بغض گلو لحن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط