💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 73🤍✨
(تهیونگ)
انگار پلیسا و اینا فهمیدن ک دزدیده شدن یونا کار کیه امیدوارم اینطوری باشه
سرم خیلی درد میکنه انقد گریه کردم ک ضعیف شدم مینجیم همینطور
شب عروسیمون خراب شد💔
خواهر دوردونمو دزدیدن
معلوم نیست کجاست حالش چطوره داره چیکار میکنه حالش خوبه اصن
کوک کجاست اون حالش خیلی بده بلایی سر خودش نیاره
گوشیمو برداشتم ک ب کوک زنگ بزنم ک نامی زنگ زد گفت داریم میایم اونجا حرف بزنیم
نامی: تا چند دقیقه دیگه همه میان اونجا ببینیم باید چیکار کنیم
ته:اوکی ولی کوک کجاست ازش خبر داری نگرانشم بلایی سر خودش نیاره
نامی: فعلا ک خوبه از اطراف شهر پیداش کردم داره میاد اونجا
ته:اوکی میبینمت
نامی: میبینمت
گوشی رو قطع کردم ک صدای بی جون مینجی رو شنیدم
مینجی:تهیونگ... چیشدع
ته:هیچی دورت بگردم فک کنم پلیسا یونا رو پیدا کردن
اینو ک گفتم سرشو سریع آورد بالا و با چشمای درشت نگام کرد
مینجی: جدی میگیی یونا رو پیدا کردنننن
ته: ایشالاااا الآنم همه میان اینجا
مینجی:اوکی اوکی
بعد بیست دقیقه زنگ خورد درو باز کردم ک نامجون و جیهوپ و شوگا رو پشت در دیدم
همو بغل کردیم و اومدن تو
نشستیم منتظر بقیه ک در خورد و جیمین و مانیا اومدن و بعدم جین و جیوو و الان همه منتظر کوک بودیم
(نیم مین بعد)
(نامی)
هرچقدر منتظر موندیم کوک نیومد و خبری ازش نشد گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم ک بعد کلی بوق خوردن جواب داد
کوک: بله نامجون
نامی:کوک کجایی
کوک:نزدیکم یکم دیگه میرسم
نامی:اوکی بجنب فعلا
کوک:هوم فعلا
(جیمین)
یکم بعد تلفن کوک و نامجون زنگ در خورد درو باز کردم ک کوک رو با ی قیافه ی داغون و بهم ریخته دیدن
زود بغلش کردم و محکم تو بغلم فشارش دادم
(بابای)
part 73🤍✨
(تهیونگ)
انگار پلیسا و اینا فهمیدن ک دزدیده شدن یونا کار کیه امیدوارم اینطوری باشه
سرم خیلی درد میکنه انقد گریه کردم ک ضعیف شدم مینجیم همینطور
شب عروسیمون خراب شد💔
خواهر دوردونمو دزدیدن
معلوم نیست کجاست حالش چطوره داره چیکار میکنه حالش خوبه اصن
کوک کجاست اون حالش خیلی بده بلایی سر خودش نیاره
گوشیمو برداشتم ک ب کوک زنگ بزنم ک نامی زنگ زد گفت داریم میایم اونجا حرف بزنیم
نامی: تا چند دقیقه دیگه همه میان اونجا ببینیم باید چیکار کنیم
ته:اوکی ولی کوک کجاست ازش خبر داری نگرانشم بلایی سر خودش نیاره
نامی: فعلا ک خوبه از اطراف شهر پیداش کردم داره میاد اونجا
ته:اوکی میبینمت
نامی: میبینمت
گوشی رو قطع کردم ک صدای بی جون مینجی رو شنیدم
مینجی:تهیونگ... چیشدع
ته:هیچی دورت بگردم فک کنم پلیسا یونا رو پیدا کردن
اینو ک گفتم سرشو سریع آورد بالا و با چشمای درشت نگام کرد
مینجی: جدی میگیی یونا رو پیدا کردنننن
ته: ایشالاااا الآنم همه میان اینجا
مینجی:اوکی اوکی
بعد بیست دقیقه زنگ خورد درو باز کردم ک نامجون و جیهوپ و شوگا رو پشت در دیدم
همو بغل کردیم و اومدن تو
نشستیم منتظر بقیه ک در خورد و جیمین و مانیا اومدن و بعدم جین و جیوو و الان همه منتظر کوک بودیم
(نیم مین بعد)
(نامی)
هرچقدر منتظر موندیم کوک نیومد و خبری ازش نشد گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم ک بعد کلی بوق خوردن جواب داد
کوک: بله نامجون
نامی:کوک کجایی
کوک:نزدیکم یکم دیگه میرسم
نامی:اوکی بجنب فعلا
کوک:هوم فعلا
(جیمین)
یکم بعد تلفن کوک و نامجون زنگ در خورد درو باز کردم ک کوک رو با ی قیافه ی داغون و بهم ریخته دیدن
زود بغلش کردم و محکم تو بغلم فشارش دادم
(بابای)
۴.۵k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.