پارت هشتاد نه غریبه آشنا
#پارت_هشتاد_نه #غریبه آشنا
گوشی رو از گوشم جدا کردم گرفتمش سمت یونا
+یونا سلام کن
یونا:چی چیکار کنم؟
+سلام کن دیگه،دونگهه اس دوستمه
یونا:آهان سلام آقای دونگهه
گوشی رو گذاشتم پیش گوشم
+شنیدی
-واقعا اون یوناست؟
+آره دیگه یوناست،عکساش پخش میشه میبینی
-چرا زودتر نگفتی
+داستانش طولانیه فردا بیا برات میگم
-باشه میام
+تانیا رو هم بیار دزدیدیش ازم هااا
-مال خودم بود از اول
+نه بابااا از کی تا کی شما صاحب تانیا شدی
-حالا بماند به هرحال تانیا مال منه
+باشههه مال خودت حالا دارایاتو فردا بیار دلم براش تنگ شده
-باشه دل ماهم برات تنگ شده
+بده بهش گوشی رو باهاش حرف بزنم
-باشه از من خداحافظ
+خداحافظ هیونگ
×بله آقای خواننده
+چخبر دختر پسر نما
×عههه سهوننااا دیگه پسر نما نیستم
+واقعی،فک کردم فقط اون روز جشن عوض شدی
×نه با دونگهه رفتم یه عالمههه لباس خوشگل خوشگل خریدم
+باز خوبه دونگهه آدم کرد
×خیلی بی ادبییی،من هنوزم نفهمیدم تو چطور خواننده شدی بی تربیتی،بی تربیتتت
+همینه که هست نظرتاتو بزار رو دونگهه پیاده کن
×دونگهه نیاز به نظر نداره خودش خوبه
+بله بله
×تازه اول باید بیام ببینم این خانم محترم کیه
+بیا ببین خیلیم خوب و فوقالعاده اس
×نه بابا
+آره بابا
×اصن من رفتممم خداحافظ
+بسلامتت نق نقو
×بی تربیتتت
+برووو دیگه
خودم قط کردم،سرمو برگردوندم دیدم یونا سرشو تکیه داده به شیشه داره بیرون رو نگاه میکنه،حوصله اش سر رفته بود دیگه
+آقا پس کی تموم میشه
-هنوز یک ساعت دیگه مونده
یونا:حالا نمیشه زودتر بریم خونه
-خیر
یونا اداشو درآورد دست به سینه تکیه داد به صندلی
+یکم دیگه تحمل کن یونا جان
-نمیخوام تحمل کنم
گریش گرفت،وای این دخترا اگه گریه رو نداشتن چیکار میخواستن کنن،رواعصاببببههه،نمیشه هم چیزی بهش بگم
+الان واسه چی گریه میکنی
-چون تو بهم اهمیت نمیدی
+مگه قرار بود چیکار کنم،نکنه باورت شده اومدیم سر قرار لاو بترکونیم
-نه باورم نشده ولی نه اینکه من با این صندلی هیچ فرقی ندارم برات
+بجز اینم قرار نیست چیزی باشه
-یعنی تو انقد به اطرافت بی اهمیتی
+نه به اطرافم بی اهمیت نیستم ولی به آدمای مهم زندگیم اهمیت میدم،نه تویی ک بخاطر بکهیون و ئونسو دارم تحملت میکنم
-ازت بدممم میاددد،حالممم ازت بهم میخوره
+چه جالب منم همین حس رو دارم بهت خانم ایم یونا
رومو ازش برگردوندم،یکم دلم براش سوخت ولی اصلن حوصلشوو ندارم،صدای هق هق گریش داشت روانیم میکرد
+بسه دیگه گریه نکن
هنوز گریه میکرد،برگشتم سمتش
+بهت میگمم گریه نکن صدات رو مخمه
یه دستمال از جیبم درآوردم دادم بهش
+بگیر اشکاتو پاکن،بگیر دیگه
از دستم گرفت اشکاشو پاک کرد،بلاخره اون زمان کوفتی هم تموم شد رسیدیم جلو کمپانی خداحافظی کردیم
@forough_wolf
گوشی رو از گوشم جدا کردم گرفتمش سمت یونا
+یونا سلام کن
یونا:چی چیکار کنم؟
+سلام کن دیگه،دونگهه اس دوستمه
یونا:آهان سلام آقای دونگهه
گوشی رو گذاشتم پیش گوشم
+شنیدی
-واقعا اون یوناست؟
+آره دیگه یوناست،عکساش پخش میشه میبینی
-چرا زودتر نگفتی
+داستانش طولانیه فردا بیا برات میگم
-باشه میام
+تانیا رو هم بیار دزدیدیش ازم هااا
-مال خودم بود از اول
+نه بابااا از کی تا کی شما صاحب تانیا شدی
-حالا بماند به هرحال تانیا مال منه
+باشههه مال خودت حالا دارایاتو فردا بیار دلم براش تنگ شده
-باشه دل ماهم برات تنگ شده
+بده بهش گوشی رو باهاش حرف بزنم
-باشه از من خداحافظ
+خداحافظ هیونگ
×بله آقای خواننده
+چخبر دختر پسر نما
×عههه سهوننااا دیگه پسر نما نیستم
+واقعی،فک کردم فقط اون روز جشن عوض شدی
×نه با دونگهه رفتم یه عالمههه لباس خوشگل خوشگل خریدم
+باز خوبه دونگهه آدم کرد
×خیلی بی ادبییی،من هنوزم نفهمیدم تو چطور خواننده شدی بی تربیتی،بی تربیتتت
+همینه که هست نظرتاتو بزار رو دونگهه پیاده کن
×دونگهه نیاز به نظر نداره خودش خوبه
+بله بله
×تازه اول باید بیام ببینم این خانم محترم کیه
+بیا ببین خیلیم خوب و فوقالعاده اس
×نه بابا
+آره بابا
×اصن من رفتممم خداحافظ
+بسلامتت نق نقو
×بی تربیتتت
+برووو دیگه
خودم قط کردم،سرمو برگردوندم دیدم یونا سرشو تکیه داده به شیشه داره بیرون رو نگاه میکنه،حوصله اش سر رفته بود دیگه
+آقا پس کی تموم میشه
-هنوز یک ساعت دیگه مونده
یونا:حالا نمیشه زودتر بریم خونه
-خیر
یونا اداشو درآورد دست به سینه تکیه داد به صندلی
+یکم دیگه تحمل کن یونا جان
-نمیخوام تحمل کنم
گریش گرفت،وای این دخترا اگه گریه رو نداشتن چیکار میخواستن کنن،رواعصاببببههه،نمیشه هم چیزی بهش بگم
+الان واسه چی گریه میکنی
-چون تو بهم اهمیت نمیدی
+مگه قرار بود چیکار کنم،نکنه باورت شده اومدیم سر قرار لاو بترکونیم
-نه باورم نشده ولی نه اینکه من با این صندلی هیچ فرقی ندارم برات
+بجز اینم قرار نیست چیزی باشه
-یعنی تو انقد به اطرافت بی اهمیتی
+نه به اطرافم بی اهمیت نیستم ولی به آدمای مهم زندگیم اهمیت میدم،نه تویی ک بخاطر بکهیون و ئونسو دارم تحملت میکنم
-ازت بدممم میاددد،حالممم ازت بهم میخوره
+چه جالب منم همین حس رو دارم بهت خانم ایم یونا
رومو ازش برگردوندم،یکم دلم براش سوخت ولی اصلن حوصلشوو ندارم،صدای هق هق گریش داشت روانیم میکرد
+بسه دیگه گریه نکن
هنوز گریه میکرد،برگشتم سمتش
+بهت میگمم گریه نکن صدات رو مخمه
یه دستمال از جیبم درآوردم دادم بهش
+بگیر اشکاتو پاکن،بگیر دیگه
از دستم گرفت اشکاشو پاک کرد،بلاخره اون زمان کوفتی هم تموم شد رسیدیم جلو کمپانی خداحافظی کردیم
@forough_wolf
۱۴.۸k
۲۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.