من و تو(پارت ۴)
من و تو(پارت ۴)
پ ته:ببین عزیزم..... فکر کنم تهیونگ بهت گفته باشه... این معلم خصوصیته... از امروز... هرروز ساعت ۶ میاد اینجا تا باهم درس کار کنین... خودتو معرفی کن عزیزم...
&سلام من پارک جیمین هستم... ۲۱ سالمه و معلم کل درسات هستم... خوشبختم!...
و بعد دستشو به طرفم دراز کرد...
+سلام منم کیم نونا هستم... ۱۷ سالمه... خوشبختم..
تا میخواستم بهش دست بدم...
_(صاف کرد صدا)
دستمو اروم عقب بردم و نگاه شرمنده ای به جیمین انداختم...
پ ته:خوب! پس اگه میخواین برین تو کتابخونه و درس رو شروع کنید..
+چشم...
من و جیمین به سمت کتابخونه رفتیم... جا میز نشستیم..
&خوب کجا رو یاد نداری؟
+خصوصیات تورو...
&چی؟
+یکم از خودت بگو🙂
تو ذهن&این چرا داره اینطوری میکنه؟ پدرش تهدیدم کرده که به غیر از درس درمورد هیچی باهاش حرف نزنم... تازه شوهرشم که روش غیرتیه...
&پس من از اول باهات کار میکنم...
حرف رو پیچوند... فک کنم نمیخواست درموردش حرف بزنه...
(چند دقیقه بعد)
&خوب تا همینجا کافیه... بقیش واسه جلسه ی بعد..
+مرسی جیمین🙂
_استاد گلم...
که دیدم تهیونگ در رو باز کرد و وارد شد..
+عه تهیونگ... 😐
_میبینم خوب صمیمی شدین..
+نبابا ص صمیمی چیه... (خجالت)
&من دیگه میرم... خدافظ...
+خدافظ جیمین...
_استاد..
+عههههه باشه دیگه.. 😑😑😑
(چند ساعت بعد)
+تهیونگگگگگگ....
شرط برای پارت ۵
۱۵ تا لایک
۵ تا کامنت
پ ته:ببین عزیزم..... فکر کنم تهیونگ بهت گفته باشه... این معلم خصوصیته... از امروز... هرروز ساعت ۶ میاد اینجا تا باهم درس کار کنین... خودتو معرفی کن عزیزم...
&سلام من پارک جیمین هستم... ۲۱ سالمه و معلم کل درسات هستم... خوشبختم!...
و بعد دستشو به طرفم دراز کرد...
+سلام منم کیم نونا هستم... ۱۷ سالمه... خوشبختم..
تا میخواستم بهش دست بدم...
_(صاف کرد صدا)
دستمو اروم عقب بردم و نگاه شرمنده ای به جیمین انداختم...
پ ته:خوب! پس اگه میخواین برین تو کتابخونه و درس رو شروع کنید..
+چشم...
من و جیمین به سمت کتابخونه رفتیم... جا میز نشستیم..
&خوب کجا رو یاد نداری؟
+خصوصیات تورو...
&چی؟
+یکم از خودت بگو🙂
تو ذهن&این چرا داره اینطوری میکنه؟ پدرش تهدیدم کرده که به غیر از درس درمورد هیچی باهاش حرف نزنم... تازه شوهرشم که روش غیرتیه...
&پس من از اول باهات کار میکنم...
حرف رو پیچوند... فک کنم نمیخواست درموردش حرف بزنه...
(چند دقیقه بعد)
&خوب تا همینجا کافیه... بقیش واسه جلسه ی بعد..
+مرسی جیمین🙂
_استاد گلم...
که دیدم تهیونگ در رو باز کرد و وارد شد..
+عه تهیونگ... 😐
_میبینم خوب صمیمی شدین..
+نبابا ص صمیمی چیه... (خجالت)
&من دیگه میرم... خدافظ...
+خدافظ جیمین...
_استاد..
+عههههه باشه دیگه.. 😑😑😑
(چند ساعت بعد)
+تهیونگگگگگگ....
شرط برای پارت ۵
۱۵ تا لایک
۵ تا کامنت
۱۴.۷k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.