پارت

پارت ۳
قلدر جذاب
ای بابا جونگ کوک قرار بود سد د باشی همینطور کع مل کلاس رو تو فکرش بودم که
چطور باهاش بد باشم و سرد زنگ خورد و یهو با صدای جیمین و تهیونگ به خودم امدم
جیمین و تهیونگ:جونگ کوکککککک
جونگ کوک:های چای بله ؟
جیمین :من واقعا نمی فهمم امروز چت شده پسر
تهیونگ:منم
جونگ کوک:چون چیزیم نشده
تهیونگ :اینو ولش الان کار داریم
جونگ کوک :اه راست میگی
♡ات♡
زنگ اخر خورده بود منم داشتم وسایلم رو جم میکردم چریونگ زودتر رفته بود همه چیز عادی بود تا این که یهو یه پسر پرت شد تو کلاس
یه پسر دیگه هم داد کشید
پسر:وای نه جئون جونگ کوک
همه در ارض ۳۰ ثانیه ناپدید شدن فهمیدم جونگ کوک و اکیپ دارن این پسر رو اذیت می‌کنن رفتم جلوش وایسادم و گفتم
ات:هوی داری چیکار میکینی
جونگ کوک :تو کاریت نباشه کوچولو
ات:یک من کوچولو نیستم دو نمیتونم به خودم اجازه بدم انقدر بزنیشش تا خون بالا بیار
جونگ کوک:چرا اونوقت مگه دوست پسرته؟
ات:ربطی نداره من از آدمایی مثل تو خیلی بدم اصلا واسه چی قلدری میکنی جذابیتش چیه
جونگ کوک :این آخرین هشداره
ات:باشه چیکار کنم
♧جونگکوک♧
وای اون خیلی کیوت بود و در این حال خشن ولی من نمیتونستم بهش بگم این یارو دزده چون روحیه خیلی حساسی داره و احتمالا باور نکنه برای همین هم به دو تا از افرادم گفتم تا از دست تاش بلندش کنن و ببرنش وقتی داشتن می‌بردنش بهش گفتم
جونگ کوک:دارم برات لی ات
ات:داشته باش ببینم چی تو چنته داری مرتیکه عوضی
وای اون واقعا کیوت بود
...
چطور بود ؟؟🙃🌟
دیدگاه ها (۰)

پارت ۴ قلدر جذاب ●صبح● ♡ات♡آخیش چقدر خوب خوابیدم ها همینطور ...

بلند شدم دیدم تو یه اتاق بزرگم بغل تختم یه دست لباس بود پاشد...

پروفایلم چطوره ؟

اسلاید ۱ مدل مو ات ۲و۳ لباس فرم مدرسه😉💖اه راستی پات ۲ چطور ب...

رمان عشق و نفرت پارت ۱ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط