خوناشام خشن من
خوناشام خشن من
یونگی ویو
رایا حاضر شده خیلی خوشگل شده بود
ل+بش رو بو-سیدم و گفتم
یونیک :خیلی خوشگل شدی پرنسسم ولی مراقب دختر عموم باش
خیلی هر۷زس (سانسور 🤡🌝)
رایا :باشه عشقم
صدای زنگ اومد و رفتیم دم در در رو که باز کردیم صدای اون هرزه رو شنیدم و یه چیز سنگین روم افتاد
لباسش مثل همیشه باز و بدن نما بود
جیا:(اسمش و یادم نی🤓 اگر اشتباه بود ببخشید🤣) ددییییییییی
ای ددی و مرض بزنی تو دهنش
به رایا نگاه کردم با شوک و تعجب نگاهم میکرد با بدبختی اون اشغال و از خودم دور کردم
یونگی:جیا بهتره فاصله اجتماعی رو رعایت کنی
جیا :منظورت چیه ؟(عشوه )
ب.ی (بابای یونگی): جیا بس کن گفته بودم که اذیتشون نکن
خوشحالم میبینمت پسرم
ب،ی:مرسی بابا جونم
جیا:ایششش
به داخل دعوتشون کردم و رایا رو کنار خودم نشوندم
جیا :اوپاااااا از کی تا حالا خدمت کار هات کنارت میشینن و بهت میچسبن ؟ (عشوه)
رایا :چی؟
جیا :همون که شنیده هر....
یونگی :جیا بس کن
جیا :ایش (با حرص)
وقتی میخاست به رایا اینو بگه عصبی شدم هوففف لقب خودشو میزاره رو پرنسس من
ب،ی:یونگی معرفی نمیکنی
م،ی:راس میگه پسرم این خانم زیبا کیه؟
جیا :آره نسبت به بقیه هرزه ها زیباست (آروم )
یونگی :بهتره خفه شی جیا
مامان بابا رایا دوست دخترم و عروس شما
ب،ی:پس تو عروس خانواده مایی
رایا :ها..در.درسته من هستم حیح (خنده ضایع)
استرس رایا رو واضح دیدم بخاطر همین کنار گوشش آروم گفتم
آروم باش پرنسسم من پشتتم
رایا :مرسی یونگی (آروم )
ویو راوی(حال میکنین چجوری خودمو میارم تو داستان🤣🌝)
اون شب همه هواسشون به رایا بود و جیا بخاطر همین همش حرص میخورد
وقتی دست پخت رایا رو خوردن همه تعریف کردن و این شب با خوشی گذشت اما از آینده اونا کسی خبر داره؟
پارت بعد و فردا میزارم❤️
یونگی ویو
رایا حاضر شده خیلی خوشگل شده بود
ل+بش رو بو-سیدم و گفتم
یونیک :خیلی خوشگل شدی پرنسسم ولی مراقب دختر عموم باش
خیلی هر۷زس (سانسور 🤡🌝)
رایا :باشه عشقم
صدای زنگ اومد و رفتیم دم در در رو که باز کردیم صدای اون هرزه رو شنیدم و یه چیز سنگین روم افتاد
لباسش مثل همیشه باز و بدن نما بود
جیا:(اسمش و یادم نی🤓 اگر اشتباه بود ببخشید🤣) ددییییییییی
ای ددی و مرض بزنی تو دهنش
به رایا نگاه کردم با شوک و تعجب نگاهم میکرد با بدبختی اون اشغال و از خودم دور کردم
یونگی:جیا بهتره فاصله اجتماعی رو رعایت کنی
جیا :منظورت چیه ؟(عشوه )
ب.ی (بابای یونگی): جیا بس کن گفته بودم که اذیتشون نکن
خوشحالم میبینمت پسرم
ب،ی:مرسی بابا جونم
جیا:ایششش
به داخل دعوتشون کردم و رایا رو کنار خودم نشوندم
جیا :اوپاااااا از کی تا حالا خدمت کار هات کنارت میشینن و بهت میچسبن ؟ (عشوه)
رایا :چی؟
جیا :همون که شنیده هر....
یونگی :جیا بس کن
جیا :ایش (با حرص)
وقتی میخاست به رایا اینو بگه عصبی شدم هوففف لقب خودشو میزاره رو پرنسس من
ب،ی:یونگی معرفی نمیکنی
م،ی:راس میگه پسرم این خانم زیبا کیه؟
جیا :آره نسبت به بقیه هرزه ها زیباست (آروم )
یونگی :بهتره خفه شی جیا
مامان بابا رایا دوست دخترم و عروس شما
ب،ی:پس تو عروس خانواده مایی
رایا :ها..در.درسته من هستم حیح (خنده ضایع)
استرس رایا رو واضح دیدم بخاطر همین کنار گوشش آروم گفتم
آروم باش پرنسسم من پشتتم
رایا :مرسی یونگی (آروم )
ویو راوی(حال میکنین چجوری خودمو میارم تو داستان🤣🌝)
اون شب همه هواسشون به رایا بود و جیا بخاطر همین همش حرص میخورد
وقتی دست پخت رایا رو خوردن همه تعریف کردن و این شب با خوشی گذشت اما از آینده اونا کسی خبر داره؟
پارت بعد و فردا میزارم❤️
- ۱.۵k
- ۱۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط