part ❸❸
#part_❸❸
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar
پرنیا : قول میدین قبول کنین؟
همه : باش قبوله حالا بگو
پرنیا : حالا ک پریسا طراحه میخوام بدون اینکه پریسا بفهمه بریم نقاشیاشو ببینیم
مسیح : مگه میشه اینجور پیشنهادو رد کرد
پرنیا : خوب قبوله؟؟؟؟
همه : قبولهه ( باداد)
پرنیا : بریم ولی ماشین جا نمیشیم
مجید : پیاده بریم؟
حامیم : مسخره بازی در نیار
ارش : من پایم بریم پیاده؟
مجید : منم پایم
آرش : منم هستم
مسیح : اگ داداشم باش من چرا نباشم
رهام : امیر میری ( با صدای آروم)
امیر : ن تو چی ( با صدای آروم)
رهام : منم میرم بچه ها
امیر : برو ب من چ، حامیم داداشی بیا با ماشین بریم
حامیم : متاسفم منم با اینام
امیر : خیلی خوب خودم تنهایی میرم
همه : بیا دیگ امیر خواهش میکنم
امیر : بیام؟
همه : آره
امیر : نیام؟
همه : آره
امیر : چی آره؟
همه : آره
امیر : مسخره ها
همه : آره، بچه ها بگیریدش
امیر : وااای ولم کنید
بچه ها منو گرفته بودن همه دستو پاهامو با دستشون نگه داشته بودن
مث آدم فضاییا رو هوا مونده بودم...
باش میان ولم کنید
همه : آها حالا شد...
پرنیا : بچه ها ی لحظه پریسا پی ام داد ....
Amin :
عزیزم من آماده بریم؟
پریسا : آره عشقم آمادم
امین : ای وای
پریسا : چی شده؟
امین : ماشینم موند اونجا
پریسا : چیزی نیس
امین : چی چیزی نیس...الان میدوزدنش
پریسا : من اونو دادم تعمیر کنن وقتی خواب بودی
امین : به به خانوم باهوشمو ببین ممنونم
پریسا : امین میگم ک حالا من طراحم بریم خونه ی من اونجا ببینی نقاشیامو؟
امین : آره فک خوبیه.... نقاشیه کی مثلا؟
پریسا : نقاشیه تو مثلا نقاشیه یونا و این جور چیزا
امین : او مای گاد پ بریم...
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar
پرنیا : قول میدین قبول کنین؟
همه : باش قبوله حالا بگو
پرنیا : حالا ک پریسا طراحه میخوام بدون اینکه پریسا بفهمه بریم نقاشیاشو ببینیم
مسیح : مگه میشه اینجور پیشنهادو رد کرد
پرنیا : خوب قبوله؟؟؟؟
همه : قبولهه ( باداد)
پرنیا : بریم ولی ماشین جا نمیشیم
مجید : پیاده بریم؟
حامیم : مسخره بازی در نیار
ارش : من پایم بریم پیاده؟
مجید : منم پایم
آرش : منم هستم
مسیح : اگ داداشم باش من چرا نباشم
رهام : امیر میری ( با صدای آروم)
امیر : ن تو چی ( با صدای آروم)
رهام : منم میرم بچه ها
امیر : برو ب من چ، حامیم داداشی بیا با ماشین بریم
حامیم : متاسفم منم با اینام
امیر : خیلی خوب خودم تنهایی میرم
همه : بیا دیگ امیر خواهش میکنم
امیر : بیام؟
همه : آره
امیر : نیام؟
همه : آره
امیر : چی آره؟
همه : آره
امیر : مسخره ها
همه : آره، بچه ها بگیریدش
امیر : وااای ولم کنید
بچه ها منو گرفته بودن همه دستو پاهامو با دستشون نگه داشته بودن
مث آدم فضاییا رو هوا مونده بودم...
باش میان ولم کنید
همه : آها حالا شد...
پرنیا : بچه ها ی لحظه پریسا پی ام داد ....
Amin :
عزیزم من آماده بریم؟
پریسا : آره عشقم آمادم
امین : ای وای
پریسا : چی شده؟
امین : ماشینم موند اونجا
پریسا : چیزی نیس
امین : چی چیزی نیس...الان میدوزدنش
پریسا : من اونو دادم تعمیر کنن وقتی خواب بودی
امین : به به خانوم باهوشمو ببین ممنونم
پریسا : امین میگم ک حالا من طراحم بریم خونه ی من اونجا ببینی نقاشیامو؟
امین : آره فک خوبیه.... نقاشیه کی مثلا؟
پریسا : نقاشیه تو مثلا نقاشیه یونا و این جور چیزا
امین : او مای گاد پ بریم...
۲.۸k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲