ادامه پارت
ادامه پارت ۱
وحشت مقابلی در ازاش خورد...با اوج گرفتن دعوا یکی از دانشجوها رفت و با مدیر برگشت...مدیر با رسیدن به اون معرکه چشماشو بست واسمی رو که تا آخر عمرش قرار نبود فراموش کنه رو فریاد زد:
-جئونننننننننن جونگکوووووووککککککککک
همه با صدای بلند مدیر خشک شون زد و جونگ کوک با پوز خند از روی توماس کنار رفت
-ما فقط...
- خفه شو ... وبیا دفترم توهم همینطور توماس ویلر (این دوتا رفیقن اشتباه برداشت نکنید)
چند دقیقه بعد هر دو جلوی میز مدیر ایستاده بودند ولی با چاره هایی که ذره ای پشیمونی توش نبود.
-دعوا با بقیه دیگه جواب نمیده افتادی به جون دوستای خودت؟ (روبه کوک میگه)
جونگ کوک حق به جانب جواب داد:
-ما فقط داشتیم شوخی میکردیم آقای کیم
مرد میانسال دستی به صورتش کشیدو گفت:
-شما حرفی نداری آقای ویلر؟
توماس هیسی بخاطر زخم لبش کشیدو با چشمای ریز شده گفت:
-چرا دارم ولی با جونگ کوک نه شما ... بعدا خدمتش رو میرسم.
-خدای من کمکم از دست شما دیوونه میشم ... احمق های عوضی... اینجا دانشگاهه نه اون دبیرستان فاkی ای که توش درس خوندید و من پنج ساله نتونستم اینو تو اون مغز پوکتون بگنجانم.
جونگ کوک خندید وجلو تر رفت وپشت آقای کیم رو ماساژ داد.
-نفسی بکشید آقای کیم قول میدم تکرار نشه
-تو هر ثانیه ی زندگیت این قول رو بهم دادی جئون دفعه ی بعد باور کن هر احترامی که به پدرتو دارم رو کنار میزارم و م تت میکنم بیرون ( کوک با پارتی پدرش که قبلا بهترین استاده اون دانشگاه بوده اومده نوی بهترین دانشگاه کره )
-مگه من چیکار کردم؟ ( هیچی شما فقط زیادی خوشگلی )
اینم پارت یک با اینکه حالم خوب نبود🙃😊
وحشت مقابلی در ازاش خورد...با اوج گرفتن دعوا یکی از دانشجوها رفت و با مدیر برگشت...مدیر با رسیدن به اون معرکه چشماشو بست واسمی رو که تا آخر عمرش قرار نبود فراموش کنه رو فریاد زد:
-جئونننننننننن جونگکوووووووککککککککک
همه با صدای بلند مدیر خشک شون زد و جونگ کوک با پوز خند از روی توماس کنار رفت
-ما فقط...
- خفه شو ... وبیا دفترم توهم همینطور توماس ویلر (این دوتا رفیقن اشتباه برداشت نکنید)
چند دقیقه بعد هر دو جلوی میز مدیر ایستاده بودند ولی با چاره هایی که ذره ای پشیمونی توش نبود.
-دعوا با بقیه دیگه جواب نمیده افتادی به جون دوستای خودت؟ (روبه کوک میگه)
جونگ کوک حق به جانب جواب داد:
-ما فقط داشتیم شوخی میکردیم آقای کیم
مرد میانسال دستی به صورتش کشیدو گفت:
-شما حرفی نداری آقای ویلر؟
توماس هیسی بخاطر زخم لبش کشیدو با چشمای ریز شده گفت:
-چرا دارم ولی با جونگ کوک نه شما ... بعدا خدمتش رو میرسم.
-خدای من کمکم از دست شما دیوونه میشم ... احمق های عوضی... اینجا دانشگاهه نه اون دبیرستان فاkی ای که توش درس خوندید و من پنج ساله نتونستم اینو تو اون مغز پوکتون بگنجانم.
جونگ کوک خندید وجلو تر رفت وپشت آقای کیم رو ماساژ داد.
-نفسی بکشید آقای کیم قول میدم تکرار نشه
-تو هر ثانیه ی زندگیت این قول رو بهم دادی جئون دفعه ی بعد باور کن هر احترامی که به پدرتو دارم رو کنار میزارم و م تت میکنم بیرون ( کوک با پارتی پدرش که قبلا بهترین استاده اون دانشگاه بوده اومده نوی بهترین دانشگاه کره )
-مگه من چیکار کردم؟ ( هیچی شما فقط زیادی خوشگلی )
اینم پارت یک با اینکه حالم خوب نبود🙃😊
- ۴۵۳
- ۰۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط