یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز
یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می شدی. مثل همه ی دیوونه ها...پیشونی ت رو می ذاشتی رو پیشونی م. چشمای مشکی ت می اومد جلوی چشمام... می گفتی حالا از دور منو ببین. بعد من چشمات رو نگاه می کردم. تو چشمات خودم رو می دیدم. یه بچه ی شَر بودم که میخ و چکش به دست، تو چشمات حرکت می کردم. میخواستم برم تو قلبت اسمم رو حک کنم. مثل بچه ای که رو میز چوبی مدرسه ش اسمش رو با تیغ مداد تراش حک می کنه. که بگه ایها الناس اینجا برای منه. کسی نیاد جای من رو بگیره. آخه می دونی حسودا کم نیستن. میان جای آدم رو بگیرن نه برای اینکه جای تو رو دوس داشته باشن فقط واسه اینکه می خوان تو اونجا نباشی! چشم بد دور باشه از هر کسی که سر جاشه...ما که سر جامون بودیم. مامان بزرگم همیشه می گفت هر چیزی سر جاش قشنگه... برای همین همیشه بهت می گفتم بیا بغلم...تو بغل من تو قشنگ ترین مخلوق خدا بودی. من چی بودم؟بچه شَر دیدی؟ هرچی کتک ش می زنن بلند میشه و می خنده و میگه درد نداشت. بعد دوباره شری می کنه. تا اینکه یه روز یکی به جای کتک زدن بغلش می کنه. آروممیشه. من از زندگی زیاد کتک خوردم. از آدم خودی، از آدم بی خودی زیاد زخم زبونخوردم. ولی تو زخم نبودی. تو درمان زخم بودی. مثل قدیما...اون زخما که با بوس خوب می شد. لبت بخیه می زد. منم که خداروشکر تمام تنم زخم ...چقدر بخیه می چسبید. دیگه چی می چسبید؟ «مراقب خودت باش» بهت گفته بودم معنی هر کلمه به کسی که میگه بستگی داره. وقتی تو می گفتی «مراقب خودت باش» ، یعنی مراقب احساسم بهت باشم. که کم نشه. که فراموش نشهحرفایی که در گوشی گفتیم. من هیچ وقت بهت نمی گفتم مراقب خودت باش. همیشه می گفتم مراقبتم ،نگران نباش. بعد تو می خندیدی و تند تند لب هام رو بخیه می زدی.
اولین باری که از دور دیدمت یادته؟ چند ساعت کنار هم قدم زدیم. حرف و حدیث مردم رو دایورت کردیم به آبِ شورِ دریا که بشوره و ببره... گفتیم و خندیدیم و نفس کشیدیم. رسیدیم سر کوچه و گفتی من دیگه برم. پوست لبم رو کَندم و گفتم زخم شده... خندیدی و گفتی اینجا که نمیشه بخیه زد. یکی طلبت... بعد راه افتادی و من موندم به تماشا... از دور دیدمت. هر قدمکه برمی داشتی بر میگشتی تا ببینی هستم یا رفتم. که بودم و ماه شب چهاردهم رو رصد می کردم. وقتی رسیدی یه بخیه زدی به دستت و فرستادی سمتم. که باد آوردش و بی حساب شدیم.
می دونم خیلی وقته ندیدمت. ولی مراقبتم نگران نباش. راستی هنوز سمت شما باد میاد؟آدرسم رو که داری ،چند تا بخیه بفرست. نگران نباش خوبم. زخمِ دلتنگیه...
#حسین_حائریان ، #عکس ، #عشق
اولین باری که از دور دیدمت یادته؟ چند ساعت کنار هم قدم زدیم. حرف و حدیث مردم رو دایورت کردیم به آبِ شورِ دریا که بشوره و ببره... گفتیم و خندیدیم و نفس کشیدیم. رسیدیم سر کوچه و گفتی من دیگه برم. پوست لبم رو کَندم و گفتم زخم شده... خندیدی و گفتی اینجا که نمیشه بخیه زد. یکی طلبت... بعد راه افتادی و من موندم به تماشا... از دور دیدمت. هر قدمکه برمی داشتی بر میگشتی تا ببینی هستم یا رفتم. که بودم و ماه شب چهاردهم رو رصد می کردم. وقتی رسیدی یه بخیه زدی به دستت و فرستادی سمتم. که باد آوردش و بی حساب شدیم.
می دونم خیلی وقته ندیدمت. ولی مراقبتم نگران نباش. راستی هنوز سمت شما باد میاد؟آدرسم رو که داری ،چند تا بخیه بفرست. نگران نباش خوبم. زخمِ دلتنگیه...
#حسین_حائریان ، #عکس ، #عشق
۱۹.۴k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.