*دردسر عشق🍷*
*دردسر عشق🍷*
پارت۴
ا/ت: چون من فردا میخام بخوابم کسی حق نداره بیدارم کنه ها
جین: مگه امروز کم خوابیدی؟ چقد میخابی الان ظهره تو بیدار شدی
ا/ت: خفه
یونگی: ۴،۵ سال خوابیدی، منم اینقد نمیخابم والا
ا/ت: خودم میدونم چیکار کنم
پادشاه: باشه...دعوا نکنید
ا/ت: هممم...پس من رفتم
تهیونگ: کجا؟؟
ا/ت: خونه بابام*خنده ی بلند*(جهت تنوع گفتم خسته نشید😂)
کوک: بامزه😒
ا/ت:باییی
و رفت
*فردا*
۶ صبح
پرنس ها خواب بودن که ا/ت اومد داخل
ا/ت: پاشین باید بریم شهر
هیچ کس جواب نداد
دوباره ا/ت بلند تر داد زد ولی بازم کسی جواب نداد
ا/ت عصبانی شد و یهو یه سطل آب پاشید روشون
یونگی: چه مرگته؟؟
جین: آییی...مگه کرم داری؟
آ/ت: آره(خب آدم از خاک درست شده طبیعیه که کرم داشته باشه😂)
نامجون: چیشده ا/ت خانم سحر خیز شده؟؟
ا/ت: باید بریم شهر
کوک: چرا؟؟
ا/ت: چون یه موجود شیطانی تو شهر اومده و داره اذیت میکنه
همه با تعجب نگاه کردن
نامجون: چی؟؟
ا/ت: این اتفاق باعث شده که بعضی از موجودات شرور آزاد بشن
جیمین: مثل تو
ا/ت: آره دقیقا
جیمین:😐
ا/ت: پاشید دیگه
همه پاشدن و رفتن آماده شدن و همه با هم به شهر رفتن
نامجون: حالا این دوستمون رو کجا میتونیم پیداش کنیم؟؟
ا/ت: نمیدونم
جین: یعنی تو میدونی یه موجود آزاد شده و اومده تو شهر ولی نمیدونی کجاست؟؟
ا/ت: ببخشید که قدرت یافتن دقیق هر کسی رو ندارم
جین: باشه بخشیدم
ا/ت: پرو
کوک: خب حالا چجوری میخایم پیداش کنیم؟؟
ا/ت: به سختی(😂)
همه:😐
ا/ت: خب پخش میشیم
نامجون: اون وقت اگه اونو پیدا کردیم چیکارش کنیم؟؟
ا/ت: بخورینش...این تنها راه از بین بردن اهریمن هاست
همه:چییی؟
جیهوپ: چی میگی بابا شیاطین خیلی قیافه ی زشت و حال بهم زنی دارن
ا/ت: یعنی بنظرت منم زشت و حال بهم زنم؟؟
جیهوپ: نه نه منظورم این نبود تو واقعا زیبایی
ا/ت: باشه خودتو نکش
جیهوپ: اگه قراره پخش بشیم من با ا/ت میام
ا/ت: پخش میشیم...اینا رو بگیرین ( هشت تا چیز تو دستش بود مثل یه چیز منفجره بود و به پرنس ها داد و یکیشم خودش گرفت)
ا/ت: هر وقت اونو پیدا کردین نخ اینو میکشید و میندازین هوا باشه؟
همه: باشه
جیهوپ: یعنی نمیخاد اونا رو بخوریم؟
همه زدن زیر خنده
چیهوپ: خب چیه برام سوال شد خوو
ا/ت: خب بریم دیگه
همه رفتن تو شهر
جیهوپ یکم ترسیده بود برا همین دنبال جیمین رفت ولی قایمکی میرقت تا جیمین اونو نبینه
جیمین یه لحظه فک کرد که یکی داره دنبالش میکنه ولی به رو خودش نیاورد و به راه خودش ادامه داد
جیمین رفت به سمت چپ و جیهوپ هم رفت دنبالش که یهو یکی شمشیر گذاشت رو گردنشن جیهوپ با ترس برگشت که دید جیمینه
پارت۴
ا/ت: چون من فردا میخام بخوابم کسی حق نداره بیدارم کنه ها
جین: مگه امروز کم خوابیدی؟ چقد میخابی الان ظهره تو بیدار شدی
ا/ت: خفه
یونگی: ۴،۵ سال خوابیدی، منم اینقد نمیخابم والا
ا/ت: خودم میدونم چیکار کنم
پادشاه: باشه...دعوا نکنید
ا/ت: هممم...پس من رفتم
تهیونگ: کجا؟؟
ا/ت: خونه بابام*خنده ی بلند*(جهت تنوع گفتم خسته نشید😂)
کوک: بامزه😒
ا/ت:باییی
و رفت
*فردا*
۶ صبح
پرنس ها خواب بودن که ا/ت اومد داخل
ا/ت: پاشین باید بریم شهر
هیچ کس جواب نداد
دوباره ا/ت بلند تر داد زد ولی بازم کسی جواب نداد
ا/ت عصبانی شد و یهو یه سطل آب پاشید روشون
یونگی: چه مرگته؟؟
جین: آییی...مگه کرم داری؟
آ/ت: آره(خب آدم از خاک درست شده طبیعیه که کرم داشته باشه😂)
نامجون: چیشده ا/ت خانم سحر خیز شده؟؟
ا/ت: باید بریم شهر
کوک: چرا؟؟
ا/ت: چون یه موجود شیطانی تو شهر اومده و داره اذیت میکنه
همه با تعجب نگاه کردن
نامجون: چی؟؟
ا/ت: این اتفاق باعث شده که بعضی از موجودات شرور آزاد بشن
جیمین: مثل تو
ا/ت: آره دقیقا
جیمین:😐
ا/ت: پاشید دیگه
همه پاشدن و رفتن آماده شدن و همه با هم به شهر رفتن
نامجون: حالا این دوستمون رو کجا میتونیم پیداش کنیم؟؟
ا/ت: نمیدونم
جین: یعنی تو میدونی یه موجود آزاد شده و اومده تو شهر ولی نمیدونی کجاست؟؟
ا/ت: ببخشید که قدرت یافتن دقیق هر کسی رو ندارم
جین: باشه بخشیدم
ا/ت: پرو
کوک: خب حالا چجوری میخایم پیداش کنیم؟؟
ا/ت: به سختی(😂)
همه:😐
ا/ت: خب پخش میشیم
نامجون: اون وقت اگه اونو پیدا کردیم چیکارش کنیم؟؟
ا/ت: بخورینش...این تنها راه از بین بردن اهریمن هاست
همه:چییی؟
جیهوپ: چی میگی بابا شیاطین خیلی قیافه ی زشت و حال بهم زنی دارن
ا/ت: یعنی بنظرت منم زشت و حال بهم زنم؟؟
جیهوپ: نه نه منظورم این نبود تو واقعا زیبایی
ا/ت: باشه خودتو نکش
جیهوپ: اگه قراره پخش بشیم من با ا/ت میام
ا/ت: پخش میشیم...اینا رو بگیرین ( هشت تا چیز تو دستش بود مثل یه چیز منفجره بود و به پرنس ها داد و یکیشم خودش گرفت)
ا/ت: هر وقت اونو پیدا کردین نخ اینو میکشید و میندازین هوا باشه؟
همه: باشه
جیهوپ: یعنی نمیخاد اونا رو بخوریم؟
همه زدن زیر خنده
چیهوپ: خب چیه برام سوال شد خوو
ا/ت: خب بریم دیگه
همه رفتن تو شهر
جیهوپ یکم ترسیده بود برا همین دنبال جیمین رفت ولی قایمکی میرقت تا جیمین اونو نبینه
جیمین یه لحظه فک کرد که یکی داره دنبالش میکنه ولی به رو خودش نیاورد و به راه خودش ادامه داد
جیمین رفت به سمت چپ و جیهوپ هم رفت دنبالش که یهو یکی شمشیر گذاشت رو گردنشن جیهوپ با ترس برگشت که دید جیمینه
۱۵.۶k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.