*دردسر عشق🍷*

*دردسر عشق🍷*

ادامه پارت ۳


@: گم شدم دیگه...چند تا از شیاطین حمله کردن و اونا رو دزدیدن... نمیدونم به چه دردشون میخوره
ا/ت: اونا به هیچ دردشون نمیخورن
@: پس چرا دزدیدنشون؟
ا/ت: برا این که من دستم به اون سنگ ها نرسه
@: اگه کسی نتونه از اون سنگ ها استفاده کنه به جز تو پس خیلی بی ارزشن
ا/ت: میدونی اون سنگ ها چقد بهم قدرت میده؟؟
@: چقد؟؟
ا/ت: ده برابر تو
@: ...
ا/ت: حالا نشناختینشون؟؟
@: نه
ا/ت: پس باید اول دنبال اون سنگ ها بگردیم
پادشاه: چرا؟؟
ا/ت: چون بدون اون سنگ ها قدرت من به اندازه کافی قوی نمیشه و اگه قدرت من کافی نباشه نمیتونیم جلو این اتفاق رو بگیریم
@: ولی این خیلی طول میکشه...بدون اون سنگ ها نمیشه؟؟
ا/ت: نه
@: باشه پس من افرادمو دنبال اون سنگ ها میفرستم تا پیداشون کنن
ا/ت: افراد تو به درد جرز لای دیوار هم نمیخورن
@: پس چکار کنم؟
ا/ت: خودم دنبالشون میگردم
پادشاه: باشه..فردا میریم به سرزمین من تا پیش پیشگو بریم
ا/ت: فردا نه
پادشاه: چرا؟؟
ا/ت: چون...