(استایل ات )
(استایل ات )
فریبp10
ویو بعد مراسم
_زیادی ساکتین یا معذبین؟
🐨اوه نه فقط حرفی نداریم بگیم
🐿من دارم ات شی واقعا خیلی خوشگلین
_ممنونم هوسوک شی شمام مثل همیشه خوشتیپید همتون هستین
🐹🐯🐱🐥🐨🐿🐰ممنون
_ای ترسیدم چرا انقد یهویی باهم میگین
*خانوم مشکل ماشین جدیه گفتم ماشین بیارن ولی طول میکشه برسه
_چیکار کنیم پسرا شما گشنتون نیست؟
🐹من خیلی گشنمه
_😂خب پس این نزدیکیا ی رستوران خیلی خوب میشناسم بریم؟
🐨بریم؟ 🐯🐱🐥🐰🐿🐹بریم
(ی توضیح کوچولو برا اونایی که نفهمیدن چی شده م سی🐱وقع برگشت ماشین ات خراب میشه و وقتی اعطا داشتن رد میشدن اتو میبینن سوال ماشینشون میکنن و کنار جاده منتظر میمونم اقای چانگ ببینه ماشین چشه و الان با ماشین یا همون ون پسرا دارن میرن رستوران)
صدای خنده این هست نفر اون رستوران مک دونالد رو گرفته بود با لباس های بشدت مجلسی درحال خوردن همبرگر پیتزا و.... بودن اعضا از پایه بودن ات تعجب کرده بودن و ات جوری رفتار میکرد انگار سالهاست با این هفت پسر زندگی میکنه و به طرز عجیبی امروز کوک زیادی ساکت بود ولی بیشتر از هر روزی چشماش روی ات بود خودش هم داشت متوجه احساسات عجیبش میشد
یک هفته بعد
_اجوماااااا بده من لطفا بزا من انجام بدم
م*سه روزه اینجایی همه کارارو تو کردی لازم نیست خودم انجام میدم اینو
_همچنان پر انرژی قویم پس لطفا بده به من
ب*دخترم بیا یکم استراحت
_اجوشی...
_اوما من اومدم... ات؟ تو اینجا چیکار میکنی
_اوما؟!صب کن اجوما اجوشی خانواده توعن
م*شما همدیگرو میشناسید(م*مادر کوک ب*پدر کوک)
_اره اوما دوستیم
ب*خیلی هم عالی خوش اومدی پسرم بیا کمکمون کن بعدا حرف میزنیم
_باشه ابا
۴ساعت بعد(مادر پدر کوک دارن اسباب کشی میکنن)
_خب چجوری همدیگرو میشناسین
م*کوک یادته ۲سال پیش یکی کیفمو زد ات بود که دوید رفت گرفت کیفمو از اون روز زیاد میاد پیشم همیشه کمکم میکنه منم خیلی دوسش دارم
_اووو منم خیلی دوست دارم اجوما
_جالبه(با شک)
ب*حالا که اینجوری شد پاشید بریم گوشت کبابی بخوریم
موقع غذا خوردن کوک بدون اینکه بفهمه کجاس پیش کیه تیکه گوشتی رو بین برگ گذاشته و دست ات داد پدر مادر کوک که تعجب کرده بودن خنده ریزی کردن
م*میدونم گفتین دوستین ولی احیانن باهم قرار نمیزارید؟
با این حرف سوجو یی که کوک داشت میخورد پرید تو گلوش و ات هم دستشو اروم کوبید پشت کوک و بهش دستمال زد
_نه اجوما ما قرار نمیزاریم ما فقط دوستیم
فقط دوست؟
این جمله حتی برای خود ات و کوک عجیب بود
م*مطمعنا اونجوریه خب ات ی دوره ای شایعه شده بود نامزد داری
_اره نامزد داشتم ولی بهم خیانت کرد خودشو جلو در پیدا کرد(در برزغ)
کوک وقتی به خودش اومد متوجه شد داره حسودی میکنه و این واقعا براش سوال بود که چرا؟
فریبp10
ویو بعد مراسم
_زیادی ساکتین یا معذبین؟
🐨اوه نه فقط حرفی نداریم بگیم
🐿من دارم ات شی واقعا خیلی خوشگلین
_ممنونم هوسوک شی شمام مثل همیشه خوشتیپید همتون هستین
🐹🐯🐱🐥🐨🐿🐰ممنون
_ای ترسیدم چرا انقد یهویی باهم میگین
*خانوم مشکل ماشین جدیه گفتم ماشین بیارن ولی طول میکشه برسه
_چیکار کنیم پسرا شما گشنتون نیست؟
🐹من خیلی گشنمه
_😂خب پس این نزدیکیا ی رستوران خیلی خوب میشناسم بریم؟
🐨بریم؟ 🐯🐱🐥🐰🐿🐹بریم
(ی توضیح کوچولو برا اونایی که نفهمیدن چی شده م سی🐱وقع برگشت ماشین ات خراب میشه و وقتی اعطا داشتن رد میشدن اتو میبینن سوال ماشینشون میکنن و کنار جاده منتظر میمونم اقای چانگ ببینه ماشین چشه و الان با ماشین یا همون ون پسرا دارن میرن رستوران)
صدای خنده این هست نفر اون رستوران مک دونالد رو گرفته بود با لباس های بشدت مجلسی درحال خوردن همبرگر پیتزا و.... بودن اعضا از پایه بودن ات تعجب کرده بودن و ات جوری رفتار میکرد انگار سالهاست با این هفت پسر زندگی میکنه و به طرز عجیبی امروز کوک زیادی ساکت بود ولی بیشتر از هر روزی چشماش روی ات بود خودش هم داشت متوجه احساسات عجیبش میشد
یک هفته بعد
_اجوماااااا بده من لطفا بزا من انجام بدم
م*سه روزه اینجایی همه کارارو تو کردی لازم نیست خودم انجام میدم اینو
_همچنان پر انرژی قویم پس لطفا بده به من
ب*دخترم بیا یکم استراحت
_اجوشی...
_اوما من اومدم... ات؟ تو اینجا چیکار میکنی
_اوما؟!صب کن اجوما اجوشی خانواده توعن
م*شما همدیگرو میشناسید(م*مادر کوک ب*پدر کوک)
_اره اوما دوستیم
ب*خیلی هم عالی خوش اومدی پسرم بیا کمکمون کن بعدا حرف میزنیم
_باشه ابا
۴ساعت بعد(مادر پدر کوک دارن اسباب کشی میکنن)
_خب چجوری همدیگرو میشناسین
م*کوک یادته ۲سال پیش یکی کیفمو زد ات بود که دوید رفت گرفت کیفمو از اون روز زیاد میاد پیشم همیشه کمکم میکنه منم خیلی دوسش دارم
_اووو منم خیلی دوست دارم اجوما
_جالبه(با شک)
ب*حالا که اینجوری شد پاشید بریم گوشت کبابی بخوریم
موقع غذا خوردن کوک بدون اینکه بفهمه کجاس پیش کیه تیکه گوشتی رو بین برگ گذاشته و دست ات داد پدر مادر کوک که تعجب کرده بودن خنده ریزی کردن
م*میدونم گفتین دوستین ولی احیانن باهم قرار نمیزارید؟
با این حرف سوجو یی که کوک داشت میخورد پرید تو گلوش و ات هم دستشو اروم کوبید پشت کوک و بهش دستمال زد
_نه اجوما ما قرار نمیزاریم ما فقط دوستیم
فقط دوست؟
این جمله حتی برای خود ات و کوک عجیب بود
م*مطمعنا اونجوریه خب ات ی دوره ای شایعه شده بود نامزد داری
_اره نامزد داشتم ولی بهم خیانت کرد خودشو جلو در پیدا کرد(در برزغ)
کوک وقتی به خودش اومد متوجه شد داره حسودی میکنه و این واقعا براش سوال بود که چرا؟
۵۲۸
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.