گناهان یک شهید شانزده ساله در بازخوانی دفترچه یادداشتش

گناهان یک شهید شانزده ساله در بازخوانی دفترچه یادداشتش

■سجده نماز ظهر طولانی نبود.
■زیاد خندیدم.
■هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم اومد.
دیدگاه ها (۱)

برادر و خواهرم ما اومدیم تو این میدون که به بچه ها جنگ نرم ب...

واقعا!کی فکرش رو می کردادامه راهتان اینقدر سخت باشد بعد از ش...

در دفتر خاطراتتان بنویسید: ما هـر چه داریم از #شهدا داریم......

قافله ی ما قافله یاز #جان_گذشتگان است هرکس که از جان گذشته ن...

تکپارتی ته ته وقتی......

"Smile of Death”Part(1)+از زبان هیکاری +صبح بیدار شدم، هنوز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط