Part

Part¹
خدیجه : آسیه مدرست دیر میشه زود باش
آسیه: باشه مامان اومدم
ولی: پسرا شما هم زود صبحونتون رو بخورید دیرتون میشه
عمر و قدیر : باشه بابا جون
آسیه اومد یه لقمه خورد بعدش خدیجه و ولی رو بوسید که خدیجه گفت:آسیه عزیزم چرا صبحونتو کامل نمی‌خوری
آسیه : ممنون مامان جون دیرم میشه
ولی : بچها پول دارید
قدیر و آسیه و عمر : داریم باباجون ممنون خداحافظ
ولی و خدیجه : خداحافظ بچه ها مراقب خودتون باشید
بچه ها : چشم
نباحت : دوروک زود بخور صبحونتو دیرت میشه ملیسا منتظر توئه ها
دوروک: باشه مامان جون
عاکف: چیکار پسرم داری مدرسه ماله باباشه هر وقت که دوست داشته باشه می‌ره
نباحت : عع عاکف از درس هاش عقب میمونه
دوروک نباحت رو میبوسه و ملیسا و دوروک میرن مدرسه
دیدگاه ها (۰)

Part ²خدیجه داشت اتاق آقا عاکف رو تمیز می کرد که چشمش به یه ...

Part ³عاکف : من نمی‌دونستم چطوری این قضیه رو به نباحت بگم اگ...

عشق غیر منتظره پارت8

پارت ۲۲بچه ها بشدت گشادیم میاد شرمندهته. خیلی خب بیا کادوتو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط