پارت پنجاه رمان تب داغ هوس:
50
- واي ديدي چي شد؟ مليکا داره مياد خونه امون من هنوز حاضر نيستم اين يعني فاجعه!!!
نگين از تو اتاق اومدو گفت:
-مليکا نه مليکا خانووووم
نعيم-دهنتونو ببنديد، حرف نزنيد ميگن لاليد؟
بابا-شد يه بار بيام تو اين خونه ، آرامش داشته باشيم؟
نعيم-مامان ،بلوزمو اتو کردي؟
مامان- آره مامان جان رو تختته
نگين با حرص نگاهي به نعيم کرد و گفت: همه چيزو حاضر رو آماده ميخواد
نعيم –تا چشت دراد
مامان با ذوق و شعف نگاهي به نعيم کرد و گفت :
-اي قربونش برم که داماد شده
منو نگين با هم اداي عق زدنو دراورديم : اُع
مامان به هر دومون چشم غره رفت و بابا از تو حموم گفت:
-ناهيد حوله من کو؟
- واي ديدي چي شد؟ مليکا داره مياد خونه امون من هنوز حاضر نيستم اين يعني فاجعه!!!
نگين از تو اتاق اومدو گفت:
-مليکا نه مليکا خانووووم
نعيم-دهنتونو ببنديد، حرف نزنيد ميگن لاليد؟
بابا-شد يه بار بيام تو اين خونه ، آرامش داشته باشيم؟
نعيم-مامان ،بلوزمو اتو کردي؟
مامان- آره مامان جان رو تختته
نگين با حرص نگاهي به نعيم کرد و گفت: همه چيزو حاضر رو آماده ميخواد
نعيم –تا چشت دراد
مامان با ذوق و شعف نگاهي به نعيم کرد و گفت :
-اي قربونش برم که داماد شده
منو نگين با هم اداي عق زدنو دراورديم : اُع
مامان به هر دومون چشم غره رفت و بابا از تو حموم گفت:
-ناهيد حوله من کو؟
۲.۶k
۲۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.