پارت پنجاه و یکم رمان تب داغ هوس:
51
مامان- باز رفت حموم هيچي با خودش نبرد همش بايد دنبالش بود...
رفتم تو اتاقم ياد آرمين افتادم واي امشب مياد منم دق ميده ميدونم بهم وحي شده نگين هم اومد تو اتاقو گفت چرا آماده نميشي؟
-چي بپوشم؟
نگين – من که يه تيپ اسپرت ميزنم حالا« پشت چشمي نازک کردو گفت:» مگه کي هستن ؟
- -مليکااااا خانوووم
موهامو جمع کردم و يه ساپرت مشکي و يه پيرهن کوتاه مخمليه قرمز جيگري با آسين سه ربع و کفش عروسکي قرمز پوشيدم که ديدم آرمين اس داد:
«عزيزم نگرانم نشو جلسه ام يه کم طول ميکشه ولي خودمو ميرسونم خودتو آماده کردي؟؟»با حرص به گوشيم نگاه کردمو گفتم : خبيثِ رذل
نگين از تو آينه نگاهم کرد و گفت:کي بود ؟!
-دوستم
مامان- باز رفت حموم هيچي با خودش نبرد همش بايد دنبالش بود...
رفتم تو اتاقم ياد آرمين افتادم واي امشب مياد منم دق ميده ميدونم بهم وحي شده نگين هم اومد تو اتاقو گفت چرا آماده نميشي؟
-چي بپوشم؟
نگين – من که يه تيپ اسپرت ميزنم حالا« پشت چشمي نازک کردو گفت:» مگه کي هستن ؟
- -مليکااااا خانوووم
موهامو جمع کردم و يه ساپرت مشکي و يه پيرهن کوتاه مخمليه قرمز جيگري با آسين سه ربع و کفش عروسکي قرمز پوشيدم که ديدم آرمين اس داد:
«عزيزم نگرانم نشو جلسه ام يه کم طول ميکشه ولي خودمو ميرسونم خودتو آماده کردي؟؟»با حرص به گوشيم نگاه کردمو گفتم : خبيثِ رذل
نگين از تو آينه نگاهم کرد و گفت:کي بود ؟!
-دوستم
۲.۳k
۲۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.